آیا در ایران باستان مردان با محارم خود ازدواج میکردند؟,آیین ازدواج و زناشویی در ایران کهن
 

دو هزار و پانصد سال است که مسئله ازدواج با محارم در میان ایرانیان باستان جدلها بر انگیخته و در تعبیر اوضاع حقوقی و اجتماعی نیاکان ما ابهاماتی پدید آورده است. گروهی با تکیه به متون تاریخی زناشویی ایرانیان کهن را با نزدیکترین کسانشان واقعیتی انکار ناپذیر می دانند و عده ای با توجه به اخلاق عالی ایرانیان پیشین و احترامی که به قانون و حقوق خانوادگی می گذاشته اند، چنان کاری را زادۀ اتهامات بیگانگان و سؤ تعبیر محققان می دانند و می کوشند پدران خود را از چنان (( اتهامی )) مبرا کنند. در تحقیق حاضر ما نخست تاریخچه ای از پژوهشهای پیشین به دست می دهیم، آنگاه شواهد کتبی را به دقت بر می رسیم، و سپس با توجه به چند مسئلۀ ناشناخته ثابت خواهیم کرد که:
۱٫ ازدواج با محارم در ایران باستان روا نبوده است.
۲٫ به رغم این ناروایی، چند مورد تاریخی از این گونه ازدواجها رخ داده است.
۳٫ واژۀ خُوَئیت وَدَثَه (پهلوی:خوئیتوک دس) و صورت کتابی آن خوئیتودات که نخست معنی (( ازدواج با خویشاوندان)) می داده، بر اثر سؤ تعبیر واژه هایی که معادل (( دختر )) و (( خویش)) و (( خواهر )) بوده، به (( ازدواج با محارم )) تفسیر شده و مایه گمراهی ملا نقطه ایهای یونانی و رومی و ارمنی و مسیحی و اسلامی و حتی زرتشتی گردیده است.

یک: پژوهشهای پیشین
نخستین کسی که از میان اروپائیان به موضوع ازدواج با محارم در میان ایرانیان باستان پرداخت بارنَبی بِریسِن بود که در ۱۵۹۰م شرحی مبتنی بر نوشته های یونانیان و رومیان به دست داد ( رک. چاپ ۱۷۱۰،اشتراسبورگ، ص ۱۵۸-۱۵۷، ۴۹۱ و بعد (چاپ نخستین به دست نیامد) ) از آن پس در تاریخهای فلسفه و دین و نیز در تاریخهای عمومی مطالب او با اضافاتی تکرار شد، تا اینکه توماس هاید در ۱۷۰۰م (تاریخ ادیان ایرانی، زیر فصل ازدواج) و ا.ه.آنکتیل دوپرون در ۱۷۷۱ (رک. کتاب زند- اوستا، ج۳، فهرست، زیر واژه خوئیت ودثه) اشاراتی از متون ایرانی و عرب برای موضوع جستند و بدان افزودند. در ۱۸۲۰ که ی.گ.رُد نخستین کتاب تحقیقی را درباره سنن و عقاید دینی پارسیان و اقوام خویشاوند نوشت (کتاب روایات مقدس و مکاشفات دینی بلخیان قدیم، مادها، پارسیان و جز آن)، دیگر مسئله ازدواج با محارم جزئی از بحثهای مربوط به عقاید ایرانیان شده بود. البته آدلف راپ و فردریخ اشپیگل کوشیدند که این موضوع را بر اساس دو فرضیه تعبیر کنند: یکی این که این کار فقط در میان نجبا و پادشاهان ایرانی و آن هم به دلیل اهتمام فوق العاده به حفظ پاکی خون و نگهداری میراث در خانواده انجام می گرفته است و دیگر این که اصل و اساس آن غیر آریایی و مربوط به مغان بومی بوده که به آریاییان رسیده است. ( دین و سنن ایرانیان، صفحات ۱۱۰ تا ۱۱۳؛ اشپیگل، باستان شناسی ایران، ج۳، ص۶۷۸ و بعد)
ویلهلم گایگر شواهد زرتشتی موضوع را دوباره بررسید ( تمدن ایرانیان شرقی باستان، ص۲۴۵ و بعد) و مخصوصا یاد آور شد که یکی از قدیسان زرتشتی به نام ارداویراز افتخار می کرده است که هفت خواهر خود را به زنی داشته است. (ارداویراز پسری یگانه بوده است با هفت خواهر و از قدیسان زرتشتی به شمار می رفته ولی وجود تاریخی او ثابت شده نیست. درباره او پائین تر سخن خواهیم راند، رک. پانوشت) در همان زمان پیزی به شواهد مربوط به ازدواج با محارم در افسانه های حماسی ایران اشاره کرد ( موزئون، ج۲، چاپ ۱۸۸۳، ص۳۶۶ و بعد) و ر.فُن اِشتَکِل بِرگ تذکر داد ( چند کلمه درباره حماسه ایرانی ویس و رامین، نقل اینوسترانتسف از وی، تحقیقاتی درباره ساسانیان، ص۱۹۳، یادداشت) که داستان ویس و رامین سرتاسر بر مبنای زناشویی ویس با برادرش ویرو استوار شده است. ( ویس و رامین، ص ۴ تا ۴۲، البته خواننده می داند که ویرو نابرادری ویس است. نیز رک، پانوشت)
این مقالات بر زرتشتیان بسیار گران آمد. نخست آن که دین زرتشتی چه در ایران و چه در هندوستان نه چنان ازدواجی را می شناخت، و نه بر آن صحه می گذاشت. به عقیده زرتشتیان خوئیت ودثه به معنی (( زناشویی با نزدیکان/خویشان )) است نه (( زناشویی با محارم )). به عبارت دیگر آنان هم از چنین مفهومی همان را می فهمیدند که ایرانیان مسلمان، یعنی ازدواج دختر عمو با پسر عمو، دختر خاله با پسر خاله و جز آن. به عقیده آنان (( ازدواج با محارم )) تهمت و افترایی زشت بود که نازرتشتیانِ بت پرست و یا یهودی و مسیحی و مسلمان به ایرانیان قدیم می زدند و بنیاد تاریخی نداشته است. به همین دلیل یکی از بزرگترین دانشمندان زرتشتی، دستور داراب پشوتن سنجانا به مخالفت با نظریه دانشمندان غربی پرداخت و در کار آنان خلل آورد. ( به ویژه در ترجمه خود از دینکرد،ص۹۶٫ دستور سنجانا در ترجمه اش، در همه جای دینکرد، واژه و مطالب مربوط به خوئیتوک دس را طوری برگرانید که اصلا مفهوم ازدواج با محارم از آن بر نمی آمد: رک، اعتراض نیبرگ، راهنمای پهلوی، ج۲، ص۲۲۴ که می گوید فقط پس از چاپ عکسی دینکرد بود که این مسئله معلوم شد) این بود که فاصلترین پژوهنده متون پهلوی، ای. و. وِست، مقاله مفصلی به نام (( اندر معنی خوئیتوک دس )) نوشت ( این مقاله ۴۲ صفحه ای اساس کار همه کسانی بوده است که بعدا در این زمینه کار کرده اند و همین جا اعلام می کنیم که مآخذ اصلی ما هم بوده است) و به صورت افزوده ای بر متون پهلوی، مجلد دوم (که شامل دادِستان دینیک و نامه های منوجهر می شد) به سال ۱۸۸۲ چاپ کرد. ( متون پهلوی، ج۲، ص۳۸۹ تا ۴۳۰) این مقاله همه جوانب موضوع را در بر نداشت و فقط جوابی بود که وست به دستور سنجانا می داد و برای این که این پاسخ را قانع کننده نماید کلیه مطالبی را که از کتب پهلوی و روایات زرتشتی می شناخت گرد آورد و تحقیقی چنان جامع به دست داد که هنوز کهنه نشده است. ( به رغم تمام اعتراضاتی که به این مقاله شده است، هر گاه به دیده انصاف بنگریم می بینیم که هدف وست اصلا و ابدا متهم کردن ایرانیان نبوده است و بر خلاف عده ای دیگر از غربیان و حتی شرقیان که از بستن اتهام ابایی ندارند و از خوار کردن اجداد خود لذت می برند، وست ذره ای از حقیقت جویی غافل نمانده است) اما دستور داراب پشوتن سنجانا هم ساکت ننشست و کتابی در رد مقاله وست نوشت که چون جنبه جدلی داشت توفیقی نیافت ( رسم موهوم زناشویی با محارم در ایران باستان، بمبئی،۱۸۸۸) بعد ها ردیه جمشید کاوَسجی کاتراک هم به همان سرنوشت دچار شد ( زناشویی در ایران باستان، بمبئی، ۱۹۶۵٫ اشکال بزرگ این اثر و نوشته های مشابه آن بی دقتی در ارجاعات و پیش آوردن تعبیرات موهوم و انکار نص صریح آیات و اسناد و روایات است، و کسی نمی تواند آنها را جدی گیرد و فقط به صرف این که دشمنان ایرانیان بدانان چنین اتهاماتی زده اند، شواهد را نادیده بگیرد و یا متون را به دلخواه خود تعبیر کند) در عوض دانشمندان غربی چون ه. هوبشمان- جیمز دارمستتر- ل. سی. کازارتلی- اِ. کوهن- امیل بِنوِنیست- فردیناند یوستی- کنستانتین اینوسترانتسف- ک. بارتولومه- آرتور کریستن سن- ث. و. کینگزمیل- ل. ه. گرای و اِ. کرنمان با ادغام منابع زرتشتی و پارسی نوین در شواهد غربی موضوع ازدواج با محارم در ایران باستان را قطعیتر کردند. (هوبشمان، در باب ازدواج با اقارب در میان ایرانیان، مجله شرق شناسی آلمان، دوره ۴۳، سال ۱۸۸۹، ص۳۰۸ تا ۳۱۳- دارمستتر، به ویژه در ترجمه زند اوستا، ج۱، ص۱۲۶ تا ۱۳۴- کوهن، در یادداشتی بر مقاله هوبشمان، همان مجله، ص۶۱۸- کازارتلی، شواهد شرقی درباره خوئیتوک دس، مجله اسناد بابلی و شرقی، دوره چهارم، سال ۱۸۹۰، ص۹۷ و بعد- کازارتلی، فلسفه دین مزدایی در زمان ساسانیان، ص۱۵۶ تا ۱۶۰- یوستی، تاریخ ایران در اساس فقه اللغه ایرانی،ج۲، ص۶۸۲- اینوسترانتسف، تحقیقاتی درباره ساسانیان، ص۱۲۳ و بعد- بارتولومه، لغتنامه ایران کهن، ستون ۱۸۶۰- بارتولومه، زن در حقوق ساسانی، ترجمه، ص۳۲ و ۳۳- کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، فرانسوی ۳۲۳، ترجمه ص ۴۸ تا ۳۴۷- کینگز میل، ازدواج و تدفین در میان پارسیان کهن، مجله آثنیئوم، سال ۱۹۰۲، ص ۹۶ و بعد- گرای، ازدواج در ایران رسم زناشویی با محارم، دائره المعارف هیستینگز، جلد هشتم، ۱۹۱۵، ص ۴۵۶ تا ۴۵۹- کرنمان، ازدواج با خواهر در جهان قدیم، ص ۱۷ تا ۲۷٫ در اینجا باید تذکر دهیم که مراجع و سخنان مورخان قدیم یونانی و رومی را کارل کلمنت در کتاب زیر گرد آوری کرده است: carl clement,fontes historiae religionis persicae,Bonn,1920 )
در این میان دانشمند ایرانی علی اکبر مظاهری هم در کتاب خود به فرانسه فصل مشبعی را به این موضوع اختصاص داد ( در کتاب خانواده ایرانی در دوران پیش از اسلام، فرانسوی ص ۱۱۷ و بعد، ترجمه، ۱۱۸ تا ۱۴۳) که بعد ها سعید نفیسی و دیگران از آن استفاده کردند (مخصوصا در مقالاتی که در مجله مهر بر ضد عقاید جمشید سروشیان نوشت و نیز در کتاب تاریخ اجتماعی ایران،ج۱، تهران، ۱۳۴۲، ص۳۵ تا ۴۲ تکرار کرد بدون آن که مآخذ اصلی خود را یاد کند) از آن پس گاهگاهی تحقیقی در این باب شده است ولی کسی چیز تازه ای برای گفتن نیافته و به تکرار مکررات بسنده کرده اند ( از میان مقالاتی که شایسته ذکرند یکی نوشته فرای است به نام زنای با محارم زرتشتی. دیگری مقاله ای است از کلیما، درباره مشکل رسم زناشویی در ایران قدیم، سومی مقاله بسیار جالب اسپونر است: خویشاوندی و ازدواج ایرانی. و دیگر مقاله ای است پر از مطالب مربوط و نامربوط از بوچی. و مقاله حقوق خانواده از منصور شکی در دانشنامه ایرانی،ج۹، ص۱۸۴ تا ۱۸۹).
ما در این مقاله چنین نخواهیم کرد، بلکه اول کلیه شواهد کتبی را بر حسب موضوع طبقه بندی می کنیم و اعتبار هر دسته را برمی رسیم و سپس علت تحول تعبیر خوئیت ودثه از (( ازدواج با خویشاوند )) به (( ازدواج با محارم )) را نشان می دهیم و سر انجام اشاره می کنیم که چنین تحولی خاصه ایرانیان باستان نبوده است.

دو: شواهد کتبی
منابع کتبی در مورد (( ازدواج با محارم )) در ایران باستان از لحاظ مآخذ روایتی و یا به عبارت دیگر منبع اسنادی به چندین گروه تقسیم می شود: یونانی، رومی، سریانی، مسلمان و زرتشتی. هرگاه فقط شواهد یونانی و رومی و سریانی و مسلمان را داشتیم، می توانستیم اصل موضوع را نتیجه اشتباه عمدی یا غیر عمدی نویسندگان نا آگاه بدانیم و با اَنگِ (( تهمت )) و (( افترا )) بر آنها مردودشان بشماریم، ولی حقیقت این است که شواهد زرتشتی برای این موضوع دست کمی از گواهیهای نازرتشتیان ندارد و به همین دلیل هیچ یک از گواهیها را نمی توان بدون منطق کنار گذاشت.
از نظر موضوع، شواهد کتبی را به سه دسته تقسیم می توان کرد. یک عده فقط سخن از (( ازدواج با محارم )) در میان این گروه و آن گروه می رانند و یا از محاسن (( خوئیت ودثه )) یاد می کنند. این (( کلی گوییها )) بیشترین گواهیهای کتبی را شامل می شوند. دسته دوم را می توان (( موارد تمثیلی و افسانه ای )) خواند و آن مشتمل است بر شواهد ازدواج با محارم در میان ایزدان و پهلوانان و شاهان کاملا افسانه ای، و هدف از بیان آنها، محسن جلوه دادن چنان رسمی بوده است. دسته سوم اختصاص دارد به شماری از افراد تاریخی که (( ازدواج با محارم )) بدانان نسبت داده شده است. در بررسی این سه دسته، تشخیص صحت روایات دو گروه اول و دوم مشکل است، اما در مورد گروه سوم می توان به نتایج منطقی رسید.

۱٫ شواهد کلی
در این دسته کهنترین شاهد ما آنتیس ثِنِس ( حدود ۴۴۴ تا ۳۷۱ ق م ) است که می نویسد که آلکی بیادِس آتنی در پیروی از ایرانیان تا بدانجا رفت که (( مانند آنان با مادر و خواهر و دختر خود هماغوشی کرد)) ( به نقل از وی در آثنه، کتاب پنجم، بند ۶۳). بعد از او گزانتوس لودیایی ( همزمان اردشیر دوم ) می نویسد: (( مغان با مادر خود می خوابند و اگر بخواهند با خواهر و دختر خود نیز چنین می کنند. به علاوه آزادانه در مورد همسران خود به اشتراک روی می آورند.)) ( به نقل از وی در کتاب کلِمِنت اسکندرانی، استرومتا، کتاب سوم، فصل ۱۱، فقره ۱). کتزیاس پزشک اردشیر دوم مدعی بوده است که (( ایرانیان با مادر خود آشکار رابطه جنسی می یابند)) ( به نقل ترتولیان از وی در اَپولوگیا، فصل ۹، کلمنت، ص۶۹ تا ۷۰٫ هیچ یک از نوشته های کتزیاس در دست نیست و فقط تکه هایی از آنها را- آن هم به صورت اختیارات- می شناسیم، که همه آنها را فیلیکس یاکوبی به نحو بسیار شایسته ای گرد آوری و ارزیابی کرده است. رک. یاکوبی، قطعات پراکنده مورخان یونان، حلقه سوم، جلد c، ص۴۱۶ تا ۵۱۷). سوتیو که از ۲۰۰ تا ۱۵۰ ق م می زیسته است می گوید (( ایرانیان مرده را نمی سوزانند- چنان که رسم پسندیده در روم بوده- ولی شرم ندارند از این که با مادر و خواهر خود جفت آیند)) ( به نقل دیوژن لائرتی از وی در کتاب زندگانی فیلسوفان، ج۱، بند۷). کاتولوس حدود ۸۴ تا ۵۴ ق م بر (( دین ناپاک ایرانی )) خرده می گیرد که روا می دارد (( مغان از جفت شدن مادر و پسر به بار آیند)) ( اشعار، قطعه ۹۰، به نقل فُکس-پِمبرتن، ص۲۹). استرابو که از ۶۳ ق م تا ۱۹ م می زیست، می گوید (( در میان مغان زناشویی، حتی اگر با مادر هم باشد، پسند سنتهای نیاکان است)) ( جغرافیا، کتاب پانزدهم، فصل ۲۰، بند ۷۳۴٫ کمی پیشتر از این در ۷۳۳ ، استرابو تاکید کرده بود که این گونه مطالب را وی خود به شخصه نمی داند بلکه مورخان دیگر گفته اند و این سخن به خوبی نشان می دهد که چگونه چیزی که نویسنده ای باب می کرده است، به تکرار دیگران به صورت نص تاریخی در می آمده است). فیلن اسکندرانی، که از ۲۰ ق م تا ۴۰ م زندگی کرد، آورده است که (( نجبای ایرانی با مادر خود زناشویی می کنند و پسرانی که از چنان ازدواجی به بار آمده باشند را بسیار ستوده و حتی- اگر خبر درست باشد- سزاوار شاهی می دانند)) ( در کتاب De Specialibus Legibus ، فصل سوم، بند ۱۳). کنتوس کوریتوس رفوس حدود ۷۰ م نوشته است که (( در میان ایرانیان رابطه جنسی با فرزندان (دختران) خود داشتن رواست.)) ( در تاریخ اسکندر، کتاب هشتم، بند۲، فقره۱۹). پلوتارک، که از ۴۶ تا ۱۲۰ م می زیست و گلچین مورخان و نویسندگان پیشین بود و کتب بسیاری درباره مردان نامی و نیز اخلاقیات (moralia) به جای گذارد، یک جا در مدح اسکندر می گوید که وی از جمله به ایرانیان یاد داد که به جای ازدواج با مادرانشان به آنها احترام بگذارند ( اندر فر اسکندر بزرگ، اخلاقیات: ج۱، فصل۵، بندc328). و در جایی دیگر می نویسد که پروشات ( پُر از شادی؛ صورت ایرانی پرسیانیس است.)مادر اردشیر دوم پسر خود را واداشت تا با دخترش استاتیرا ازدواج کند و اعتنایی به عقاید و رسوم یونانیان نداشته باشد ( زندگانی اردشیر، بند ۲۳، ظاهرا از روی تاریخ کتزیاس). این توضیح اخیر بسیار شگفت انگیز است و ما به آن باز خواهیم گشت. سکستوس ایمپریکوس، که در سده دوم میلادی می زیست، نوشته است که ازدواج با مادر در میان ایرانیان رواست ( در کتاب Pyrrhonis Hypotyposes، فصل سوم، بند ۲۰۵، به نقل از فُکس- پمبرتن، ص۷۶). لوکیان ۱۲۰ تا ۱۸۰ م و بطلمیوس حدود ۱۰۰ تا ۱۷۸ م هم از روا بودن ازدواج با محارم سخن رانده اند ( لوکیان، فرزالیا، Pharsalia، ج۸، بند ۴۸؛ بطلمیوس، رسایل چهارگانه، Tetrabiblon، ج۲، ص۱۷، به نقل از فکس- پمبرتن، ص۶۲). مینوسیوس فلیکس حدود ۱۲۰ میلادی هم روا بودن ازدواج با مادر را متذکر می شود ( اکتاویوس، بند ۳۱٫ کلمنت، ص۷ تا ۵۶). و تاتیان حدود ۱۷۰ م نیز محسن بودن آن را تذکر می دهد ( خطابه ای به یونانیان، ج۱، ص۲۸). کلمنت اسکندرانی می نویسد: (( پسران ایرانی تا بزرگ می شوند به آتش شهوت خود همچون گراز وحشی تسلیم می شوند و با مادر و خواهر و زنان خود می خوابند و از صیغه های بی شمار هم نمی گذرند.)) ( به نقل فکس- پمبرتن، ص۷۲ و ۷۳). باردیسانی ( بردیسان) حدود ۱۵۴ تا ۲۳۳م گفته است: (( رسم مردان ایرانی این بود که با مادر و خواهر و دختر خود ازدواج کنند. این سنت مخصوص مغان ایرانی نبود بلکه همه آنانی هم که در خارج می زیستند، مثل مغان ماد، مصر، فریژیه و غالاطیه، به همین راه می رفتند.)) ( به نقل یوزی بیوس از وی. رک، کلمنت، ص۶۹). دیوژن معروف هم که در زمان اردشیر پاپکان در اسکندریه می زیست، ادعای سوتیو را بازگفته است ( زندگی فیلسوفان، ترجمه هیکز، ج۱، ص۹). اُریگن در همان دوران از (( قانون ایرانی که ازدواج مادر با پسر و پدر با دختر را روا می دارد )) سخن رانده است، و می گوید از کلسوس حدود ۱۷۰م در شگفتم که با ذکر این قانون، ایرانیان را نژادی صاحب الهام می داند ( رد بر کلسوس، ج۵، فصل۲۷، بند ۵۹۷؛ ج۶، فصل ۸۰، بند ۶۹۳) ( این گفته خود نشانی از تعصب نژادی را به همراه دارد که اریگن در گفتارش نشان داده). کلمنت دروغین که از ۳۵۰ تا ۴۰۰م می زیسته است می گوید: (( میان ایرانیان رسم است که خواهر و دختر را به زنی بستانند )) و می افزاید عده ای از مغان ایران به نواحی دیگر مثل خراسان، ماد و مصر و فریژیه و غالاطیه رفته اند و اخلاف آنان هنوز این رسم را نگه داشته اند و آن را چون میراثی به بازماندگانشان می سپارند ( در Recognitions، ج۹، فصل ۲۰ و ۲۱٫ به نقل فکس- پمبرتن، ص۹۱). همین مطلب را به طور کلی تر و سر بسته تر بازیل ۳۳۰ تا ۳۷۹م هم آورده است ( نامه ها، ۲۵۸٫ به نقل کلمنت، ص۸۶ از آن). جان کریسُستُم که در ۴۰۷ مرد، هم از جفت آمدن ایرانیان با مادر و خواهر خود یاد کرده است ( رساله مجعول منسوب به سٍث، Liber apocryphus nomine Seth، ستون۶۳۸٫ به نقل فکس- پمبرتن، ص۹۸). ارمیا ( جروم ) قدیس که از ۳۴۸ تا ۴۲۰م می زیست، ادعا کرده است که برخی (( ملل قوی و رقیب رومیان، یعنی پارسیان و مادها و هندوان و حبشیان، با مادران و مادر بزرگان و دختران و دختر زادگانشان می خسبند.)) ( رد بر ژوینیان، Adversus Jouinianus، کتاب دوم، بند۷٫ به نقل کلمنت، ص۸۸). تئودوره ۳۹۳ تا ۴۵۷م گفته است: (( پیشترها که پارسیان به سنت زَرَدَش ( زرتشت) می رفتند، جفت شدن با مادر و خواهر و حتی دختر را روا می دانستند، اما اکنون که به سنت ماهیگیر- حواری مسیح- در آمده اند، این قوانین زردش را دور انداخته اند.)) ( مواعظ، ج۹، ص۳۳٫ به نقل فکس- پمبرتن، ص۱۰۴). بعد از اینها کسی که بیش از همه در این باره سخن گفته است آگاثیاس مورخ رومی معاصر انوشیروان دادگر است. وی با تاریخ و فرهنگ ایران بسیار آشنایی داشت و خلاصه ای هم از کتاب خداینامه یا تاریخ رسمی دوره ساسانی بر مبنای ترجمه ای که یکی از دوستانش از آن کتاب کرده بود، به دست داد که از مهمترین منابع دوره ساسانی محسوب می شود ( رک. ع. شاپور شهبازی، خلاصه ای از خداینامه در یک روایت یونانی، سخنواره: مجموعه مقالات به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری). آگاثیاس درباره ازدواج ایرانیان می نویسد (آگاثیاس، تاریخ، کتاب دوم، بند ۲۴) : (( مردم عهد باستانی آن نواحی (مقصود ایالات ایران است) بر عقایدی که امروز دارند نبودند، نه در مورد مراسم (دخمه نشینی) مردگان و نه در مورد سنت غیر متعارف ازدواج. پارسیان امروز رسم بسیار شرم آوری دارند، نه تنها بی هیچ ننگی با خواهر و زادگان برادر و خواهر خود جفت می آیند، بلکه حتی پدر با دختر می خوابد و از این هم بدتر… پسر هم با مادر می خسبد. این که این هم بدعتی نوین است از این قصه بر می آید که نِنیاس مادرش… سمیرامیس را که به او نظر داشت… از نفرت بکشت. اگر این رسم را قانون قبول می داشت، به نظرم ننیاس هرگز چنان کار فجیعی نمی کرد… می گویند که اردشیر پسر داریوش هم بدین بلا دچار آمد چون مادرش پروشات می خواست با او بخوابد. اردشیر به کشتن او دست نزد، اما او را به خشم و نفرت از خود راند چنان که گفتی آن آرزو نه درست بود و نه مرسوم جامعه انسانی. ولی پارسیان امروزی تقریبا همه رسوم گذشتگان را خوار می دارند و ندیده می گیرند و رسوم جدیدی در پیش گرفته اند که فقط بدعت ناباب می توان نامید و در این فریب تعلیمات زردشت پسر اهورامزدا را خورده اند (خواننده خود میزان فهم واقعی آگاثیاس با داشتن آشنایی زیاد، را از مسائل دینی ایران از این دروغ آشکار در می تواند یافت. در هیچ یک از زمانها و در میان هیچ یک از بهدینان زرتشت پسر اهورامزدا خوانده نشده است).
از این گواهی آگاثیاس بر می آید که ازدواج با محارم بدعت شمرده می شده است. بعد از او هر کس چیزی گفته تکرار مطلب است به غیر از این سخن فوتیوس بیزانسی، که در سده نهم می زیسته است، و به نقل از کتزیاس گفته یکی از نجبای پارسی زمان داریوش دوم با خواهر خود ازدواج کرده بود ( اختیارات، Bibliotheca، فصل۷۲، بند ۵۴ : تری تخمه، Teritouchmes، برادر زن اردشیر دوم و داماد داریوش دوم، خواهری داشت از سوی پدر، روشنک نام، که زیباروی بود و در کمانوری چیره دست و در ژوبین اندازی ماهر. تری تخمه بر وی دل باخت و با او بخفت و از امستریس خواهر اردشیر جدا شد). در اینجا باید شواهد ارمنی را هم ذکر کنیم که بیشتر مربوط اند به افسانه زروان که با وصلت با محارم ارتباط حقیقی ندارد اما آن را نمونه چنان ازدواجی گرفته اند ( کلیه این شواهد را زهنر در کتاب زروان با متن و ترجمه و تفسیر به دست داده است). و نیز الیشه مورخ ارمنی گفته است یزدگرد دوم ضمن فرمانهایی به ارمنیان در رعایت دین مزدایی ازدواج با محارم را هم توصیه کرد ( Elishe,History of Vardan and the Armenian War,tr.R.w.Thomson,London,1982,pp.103-104 ).
درست در اواخر دوره ساسانی است که شواهد سریانی هم به اسناد ما اضافه می شود. بیشتر آنها در کتب قوانین مسیحیان ایرانی آمده است. مثلا در قانون نامه عیشوع بخت، مطران فارس، که در دوره خسرو پرویز نگاشته شده بوده و بعد اصلاح گردیده است می خوانیم که (( ازدواج با محارم شنیع است. حتی پیروان زرتشت هم با اکراه به چنان پیوندی تن در می دهند، و معمولا حرص مرد او را وا می دارد که برای گرفتن ارثیه خواهر و یا مادر با او چنان کند.)) ( طبع زاخائو در قانون نامه های سریانی، ج۳، ص۱ تا ۲۰۱، به ویژه ص۳۳ و بعد،۹۷). قانون نامه مارآبا، که در آخر دوره ساسانی نوشته آمده است، هم ازدواج با محارم و همچنین ازدواج مردی با زن برادر مرده اش را روا نمی داند ( طبع زاخائو، همانجا، ص۲۵۵ تا ۲۸۵ به ویژه ص ۲۶۱، ۲۶۵ و بعد). آباء مسیحی تا مدتی می گذاشتند ایرانیانی که مسیحی شده بودند همسران خود را که به طریقه (( ازدواج با محارم )) گرفته بودند، نگه دارند، اما مارآبا بر این شیوه تاخت و این گونه نو مسیحیان را به ترک همسران خویش وادار ساخت ( کتاب انجمنهای دینی، Dus Buch der Synhados، طبع براون، ص۹۳ و بعد؛ بیدیان، Bedijan، تاریخ مارجبلها، ص ۲۰۶ و بعد از آن و ص ۲۵۴ و ص ۲۸۲؛ زاخائو، همانجا، ص۲۲ تا ۲۷، ۳۱ تا ۳۵، ۳۶۵ تا ۳۶۸). اما آن رسم بر نیفتاد و تیموته اول، از آباء مسیحی در دوره اسلامی، مسیحیان نسطوری را برای پیروی از آن نکوهش می کند ( براون، همانجا، ص۱۳۱). بعد از اسلام، نویسندگان تاریخ و سنت، گاهگاهی به ایرانیان قدیم حمله کرده اند که با خواهر و مادر و دختر خود ازدواج می کرده اند ( اینوسترانتسف، مظاهری، کریستن سن و دیگران این موارد را از طبری، مسعودی، بیرونی و شهرستانی و غیره اخذ و تفسیر کرده اند). و حتی در فقه مواردی در ارث و ازدواج به این مسائل اختصاص دارد ( رشید یاسمی، یادداشت بر ترجمه ایران در زمان ساسانیان، ص ۳۴۹: وجه دوم). مثلا (( ارث المجوس )) در مورد میراث بردن یا نبردن فرزندانی است که از ازدواج با محارم به وجود آمده اند. شواهد کتب اسلامی به قدری است که خود مقالتی جداگانه می خواهد اما چون همه آن مربوط است به انتساب به دوره قدیم و حتی یک مورد هم از دوره معاصر در آنها نیست، بازگفتنشان سودی ندارد. فقط یادآور می شویم که شیخ طوسی و شیخ مفید (( روایت کرده اند که شخصی در نزد امام صادق زبان به دشنام مجوس می گشاید که آنان با ( محارم ) خود ازدواج می کرده اند. امام وی را از دشنام گویی منع می کند و به وی می گوید: آیا نمی دانی که این امر در نزد مجوس نکاح است؟ هر قومی میان نکاح و زنا تفاوت می نهد و نکاح هر گونه باشد، تا زمانی که مردم ملزم به حفظ عقد و پیمان خود هستند، جائز است.)) ( همانجا و نیز ناصرالدین شاه حسینی، ترجمه زن در حقوق ساسانی از بارتولومه، ص ز و ص ژ).
همچنانکه پیشتر گفتیم، هر گاه فقط این شواهد یونانی و رومی و سریانی و اسلامی را داشتیم، می توانستیم بگوییم اینها همه تهمت و افتراست. اما متونی داریم که در درجه اول اهمیت برای دین و آداب زرتشتی بوده و درست در همین متون، شواهد زیادی از ازدواج با محارم می یابیم. نخست باید دانست که کل قضیه بر سر واژه اوستایی (( خوئیت ودثه )) می چرخد که در پهلوی خوئیتوک دس ( و گاهی هم خوئیتوک دات نوشته می شده و خُوی دودَ می خوانده اند) ( بارتولومه، لغت نامه ایران کهن، ستون ۱۸۶۰؛ نیبرگ، راهنمای پهلوی، ج۲، ص۲۲۴؛ وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۰). اگر آن را تجزیه کنیم می شود: (( خوئی تو یعنی ( خویش، وابسته ) ( بارتولومه، ۱۸۵۸، توجه می دهد که ،خویش، با طبقات اجتماعی ایران رابطه داشته است یعنی این ،خویش، بیشتر برای ،خویشان نجبا، به کار می رفته است) و ودثه یعنی ( زناشویی ) ( برخی از زرتشتیان البته این معنی را نمی پذیرند و چیزهایی شبیه ، کار نیک، و ، عملی خیر که با خدا رابطه می دهد، پیشنهاد می کنند که اساسی ندارد) (بسنجید با وَذو = زن ) و بر روی هم (( زناشویی با وابستگان )) یا (( ازدواج با خویشان/ نزدیکان )) معنی می دهد ( با آنکه خود این واژه در زبان فارسی کنونی رایج نیست، اگر می خواستیم به قیاس، همسنگ دقیقی برای آن قرار دهیم می بایست چیزی شبیه – خویش دودگی- بنویسیم و از آن – افزودن بر خویشان از طریق بستگی زناشویی – اراده کنیم). اما شواهد کتبی که آوردیم و به ویژه آنچه از کتب زرتشتی خواهیم آورد، باعث شده است که این واژه را (( ازدواج با محارم )) ترجمه کنند.
مهم این است که واژه خوئیت ودثه در اوستای اصیل یاد نشده است. در گاثاها که سروده خود زرتشت است ، واژه خویتو، یعنی خود/خویش، مذکور است اما از خویتو ودثه ذکری نیست ( وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۰ و ۳۹۱). البته تاریخ تدوین بخشهای اوستا مشخص نیست. گاثاها را ما متعلق به کمی پیش از یک هزار سال پیش از میلاد می دانیم، و بعد به یسنای هَپتَن می رسیم که امروز معتقدند که آن هم از خود زرتشت است ( بویس، دین زرتشتی، ص۲۰، ۳۲ و ۳۳، ۶۲ و ۶۳، ۸۸ با مراجع. البته لازم به ذکر است مورد یاد شده هنوز اثبات نشده). و سپس یشتهای کهن – چون مهر یشت، آبان یشت و زامیاد یشت – هائیتی را داریم که شاید در دوره هخامنشی در آنها دست برده باشند ولی به هر حال در این جایها هم از خوئیت ودثه خبری نمی بینیم. نخستین جایی که این واژه حقوقی یاد شده است در یسنای سیزدهم، بند ۲۸ است که می گوید ( وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۱) : (( من… خوئیت ودثه مقدس را می ستایم که برترین و بهترین و نیکوترین چیزی است که موجود است و موجود خواهد بود، که اهورایی است و زرتشتی. )) همین مطلب در ویسپرد، سوم، بند ۱۸؛ گاه چهارم، بند ۸ و ویشتاسپ یشت، بند ۱۷ بدین صورت آمده است که مردانی که خوئیت ودثه می کنند، با جوانانی که بهترین و خردمندترین هستند به یک جا می آیند.
چنان که وست می گوید: (( در هیچ یک از این عبارات چیزی منظور و طبیعت چنان کار نیکو را بنمایاند، نمی بینیم.)) ( وست، همانجا). جای دیگری که خوئیت ودثه یاد شده است در بندهای ۳۵ و ۳۶ فصل هشتم وندیداد ( وی دیو دات)( یعنی قانون ضد دیوان: کلمه وندیداد تلفظ نادرست این نام است.) است که توصیه می کند: (( مرده کشان پس از انجام وظیفه باید سر و تن را با شاش گاو و ورزاو بشویند و از شاش کسی استفاده نکنند مگر این که مال مرد و یا زنِ خوئیت ودثه کرده باشد.)) باز می بینیم که در اینجا هم مفهوم واقعی واژه روشن نیست و تنها مسلم می کند که هم مرد می توانسته است آن (( کار نیک )) را بکند و هم زن ( همانجا). از این شواهد پیداست که مفسران پهلویِ این متون اوستایی هم هیچ منظور خاصی از (( کار نیک )) مذکور در آنها در نیافته اند. اما وقتی مفسر اوستایی بند ۴ یسنای ۴۴ را بیان می کند دیگر جایی برای تردید باقی نمی ماند. اینک ترجمه این فقره اوستایی به اضافه تفسیر روحانی پهلوی دان که ما در میان پرانتز گذاشته ایم و با حرف درشت تر مشخص کرده ایم ( به نقل از وست، همان منبع، ص۳۹۲ تا ۳۹۴٫ در مورد توضیحات اضافی، رک. همانجا، ص۳۹۲، یادداشت ۳) :
چنین اندر همه جهان می سرایم: آنچه ( که او که اهورامزداست از آن خود کرد ) خوب ( خوئیتوک-دس) (است). به یاری راستی اهورامزدا می داند که این یکی ( یعنی اسپندارمذ- که در افسانه ها دختر اهورمزدا خوانده شده- آن همبه تعبیری شاعرانه، چنانکه در پایین یاد خواهیم کرد.) را آفرید ( که خوئیتوک دس انجام دهد ). و از راه پدری بود که بِه مَنِش (وهومن) به دست او پروریده شد ( یعنی به خاطر پیروی از طبیعت نیک آفریدگان، خوئیتوک دس به دست او انجام شد.) از این روست که وی، که دختر اوست، کار درست می کند اسپندارمذ ( که بسیار نیک اندیش است)( یعنی وی از خوئیتوک دس روی نگرداند). وی فریفته نشد ( یعنی وی از خوئیتوک دس سر باز نزد چونکه ) همه چیز را می بیند ( یعنی آنچه را ) که از آن اهورمزداست ( به عبارت دیگر: از راهِ دین اهورمزدا وی به همه وظایف و قوانین می رسد).
همچنان که وست خاطر نشان کرده است: (( کلیه اشارات این قطعه به خوئیتوک دس اضافاتِ مترجمان پهلوی است که می خواسته اند آن عمل را توصیه کنند، والا هیچ چیزی از آن در متن اوستایی نیست. فقط این اضافات مبین آن است که مترجمان پهلوی از خوئیتوک دس مفهوم ازدواج پدر و دختر را فهمیده بوده اند.)) ( وست، همان منبع، ص۳۹۳ و ۳۹۴). بی اعتباری این گونه مفسران و مترجمان ملا نقطه ای از اینجا پیداست که به گفته بعضی از آنان بخشی از اوستا که (( دوباسروگد نسک )) ( لازم به توضیح است که در دینکرد، جایی که خلاصه نسکها را دارد از چنین نسکی نشان نیست.) نام داشته، پر بوده است از جزئیاتی درباره خوئیتوک دس. اما خوشبختانه خلاصه این نسک در کتاب دادستان دینیک، ۹۴، بندهای ۱ تا ۱۱ موجود است و در آن کوچکترین اشاره ای به خوئیتوک دس نمی بینیم ( وست، همان منبع، ص۳۹۴). اینک می پردازیم به شواهد دیگر. کرتیر موبد بزرگ زمان بهرام دوم می گوید که از جمله کارهایی که در سرتاسر جهان مزدایی برای پیشرفت دین مزدایی کرد یکی هم انجام دادن (( بسیاری خوئیتوک دسها در همه جا بود.)) ( از ترجمه بَک، کتیبه های دولتی ساسانی، ص۴۳۳). در کتاب دینکرد چندین بار از خوئیتوک دس یاد شده است ولی در آنجا هم مثل سخن کرتیر، مطلب کلی است و به عنوان کار مهم نیکویی توصیه شده است ( وست، همان منبع، ص ۳۹۴ و بعد). در سه فقره این طور می نماید که مفهوم (( ازدواج با محارم )) بیان گشته است. یکی در دینکرد، کتاب نهم، فصل ۴۱، بند ۲۷، است که به نقل از بند هیجدهم وَرَشتمانسَر نسک اوستا ( که گم شده ) آمده است: (( برادری و خواهری را به آرزوی زناشویی بر می انگیزند تا با هماهنگی خوئیتوک دس انجام دهند.)) ( همان منبع، ص ۳۹۵٫ خلاصه این نسک در دینکرد هشتم، فصل سوم، بند ۱ آمده است: وست، متون پهلوی، ج۴، ص۱۲، و خلاصه بسیار مفصلی از آن در دینکرد نهم، فصل ۲۴ تا ۴۶ آمده است- وست، همان منبع، ص۲۲۶ تا ۳۰۳- و مطلب مذکور در فرگرد هیجدهم- همان منبع، ص۲۸۴ و بعد- یافت می شود). در اینجا البته گفته نشده است که آن دو با هم خوئیتوک دس کنند، بلکه (( به همراه هم، با هماهنگی )) و معنی مشخص نیست.
دوم در دینکرد، کتاب نهم، فرگرد ۴۰، به نقل از فرگرد ۱۴ بغ نسک ( که آن هم از میان رفته است) توضیحات مفصلی آمده بوده است که خلاصه آن بدین گونه می شود ( خلاصه بغ نسک در دینکرد نهم- متون پهلوی، ج۴، ص۳۱۱ تا ۳۹۷- فصول ۴۷ تا ۵۹ ، مانده است. فرگرد ۱۴ در همان کتاب، بند ۶۰- متون پهلوی، ج۴، ص۳۶۴ و بعد- آمده است) :
هر آنچه به ازدیاد نسل بینجامد نیکوست چنان که خوئیتوک دس ستوده است. پدری کردن وظیفه ای والاست، و از خود و به خود افزودن شیوه درست ازدیاد نسل است، و این خوئیتوک دس است و او که شیوه درست ازدیاد نسل را رعایت می کند خوئیتوک دس را ستوده است. تجربه نشان می دهد که از نسلهای خوب زادگان خوبتری به بار می آیند یعنی با رعایت دائم خوئیتوک دس نسلها بهتر می شود. این مطلب را به نحو دیگری می توانیم بگوییم، اسپندارمذ را در رتبه دختری اهورمزدا می دانند چرا که خرد این یکی (اهورمزدا) مشتمل بر همه ((اندیشه بجا)) (آرمئیتی) می شود. بر این اساس خرد و آرمئیتی هر دو در درون اهورمزدا و اسپندارمذند، یعنی خرد از آن اهورمزداست و آرمئیتی از آن اسپندارمذ، و (( اندیشه بجا)) (آرمئیتی) نتیجه خرد است درست مثل این که اسپندارمذ زاده اهورمزدا باشد. و این اظهار صریحی است بر اینکه در نظر کسی که خرد را با آرمئیتی رابطه می دهد، به اسپندارمذ باید به عنوان دختر اهورمزدا نگریست.
همچنانکه وست متذکر شده است این اظهار نظر هم تمثیلی است و در آن از خوئیتوک دس (( زناشویی با خویشاوندان )) فهمیده می شده است و معلوم نیست که اشاره تکمیلی آن به رابطه پدری و دختری اهورمزدا و اسپندارمذ متضمن صراحت بر ازدواج آن دو می بوده است ( وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۶).

سومین تذکار دینکرد از فرگرد ۲۱، بغ نسک برداشته شده است که در آغاز به نظر وست (( دختری را به ازدواج پدری در می آورد چنان که زنی را به مردی دیگر می دهند)) معنی می داد و صراحت بر رسم خوئیتوک دس به معنی (( ازدواج با محارم )) می کرد ( همان منبع، ص۳۹۷). اما در ترجمه خود دینکرد متوجه شد که معنی این فقره با ازدواج رابطه ای ندارد و آن را چنین ترجمه کرد: (( وی دخترش را از راه دختری به ضمانت پدرانه شخصی می سپارد که وی آن دختر را احترامِ به پدر می آموزد.)) ( متون پهلوی، ج۴، ص۳۸۲). این مطلب را بسیاری از محققان در نیافته اند و بر ترجمه اولی وست تکیه کرده اند و به راه اشتباه افتاده اند.
به غیر از این موارد، در ارداویرازنامه آمده است که ارداویراز هر هفت خواهر خود را به زنی داشت و در معراج خود کسانی را دید که عمل خوئیتوک دس کرده بودند و مقام عالی روحانی یافته بودند ( متن پهلوی و ترجمه های متعدد از آن در دویست سال گذشته بارها چاپ شده است. مطالب اصلی آن را وست در متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۷ و ۳۹۸ آورد و این موضوع جالب را هم افزود: مگر این بیشتر تعجب آور است از داستان زنی که پشت سر هم با هفت برادر ازدواج کرد و در انجیل مارک- دوازده، آیات ۲۰ تا ۲۲- و لوقا- بیست، آیات ۲۹ تا ۳۲- از آن یاد کرده اند؟ به هر تقدیر داستان معراج ارداویراز از رایجترین و مقبولترین قصه های زرتشتی است و به زبانهای بسیاری ترجمه و حداقل چهار بار به فارسی برگردانیده شده است. ترجمه قدیمی آن به شعر هم موجود است که دستور کیخسرو جاماسپجی جاماسپ آسا در بمبئی به همراه متن پهلوی و ترجمه گجراتی در ۱۹۰۲ چاپ کرد. اما در این ترجمه از خوئیتوک دس به معنی زناشویی با اقوام یاد شده است). همچنین در مینوی خرد می خوانیم که خوئیتوک دس از جمله کارهای بسیار ستوده است ( وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۸ و بعد). و در بهمن یشت می خوانیم که حتی در دوره پر آشوب تسلط بیگانگان هم (( مرد راستین سنت دینی خوئیتوک دس را در خاندان خود پایدار می دارد.)) ( همان منبع، ص۳۹۹). در فصل ۱۹۵ کتاب سوم دینکرد آمده است که خوئیتوک دس گناهان را پاک می کند و تیرگی را می زداید ( همان منبع، ص۴۱۰ و بعد). و در فصل ۲۸۷ همان کتاب مزایای حسنه چنان عملی شرح داده شده است ( همان منبع، ص۴۱۱). در فصلی از کتاب ششم دینکرد از قول روحانیان باستانی آمده است که خوئیتوک دس چون رعایت نشود تاریکی افزون گردد ( همانجا). در هفتمین کتاب دینکرد از اوستا نقل می کند که مَشی یه و مشی یانه ( زن و مرد نخستین که نامشان را به صورتهای مختلف نوشته اند.) که به اراده اهورمزدا از تخمه گیومرت به بار آمده بودند ( همان منبع، ص۴۱۱ و ۴۱۲) طاعات خوب انجام دادند و من جمله خوئیتوک دس کردند و به ازدیاد نسل پرداختند. در همان کتاب از قول زرتشت می آورد که از میان کارهای نیک خوئیتوک دس از همه بیشتر زداینده تاریکی و اهریمنی است و باید با تشریفات و به دست روحانیان بزرگ انجام پذیرد ( همان منبع، ص۴۱۲ و بعد) و وقتی خود زرتشت چنان امری را توصیه می کرد بسیاری بر آشفتند و بر او تاختند و توصیه اینکه بهترین نوع آن میان (( پدر و دختر، و پسر و آن که او را زاده است، و خواهر و برادر است)) را مردود شمردند ( خواننده دقیقا توجه کند به این اعتراض بهدینان بر ضد فتوایی ناپذیرفتنی). در اینجا هم خوئیتوک دس دقیقا معنی (( ازدواج با محارم )) را دارد و جای بحث در آن نیست، فقط باید توجه کرد که: دینکرد آن را به صورت سنتی که (( در زمان باستان آورده اند)) بیان می کند نه به صورت طاعتی مرسوم. در دادستان دینیک ( فصل ۳۷، بند ۸۲؛ فصل ۶۴، بند ۶؛ فصل ۶۵، بند ۲؛ فصل ۷۷، بند ۴ و ۵) به ازدواج مشی یه و مشی یانه از طریق خوئیتوک دس ( برادر و خواهر ) اشاره شده است ( وست، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۴٫ تفصیل آن را بعد خواهیم دید). و در فصل ۲۷، بند ۶و ۷ و فصل ۲۸، بند ۱۹ آمده است که خوئیتوک دس (به طور کلی ) باید تا آخر جهان پایدار ماند چون ترویج آن نزد دیگران مایه بخشایش گرانترین گناهان خواهد بود ( همانجا). در کتاب شایست نی شایست می خوانیم که یکی از آباء زرتشتی به نام نَرسِه مهر برزین سه جمله نیک گفته بوده است یکی این که (( خوئیتوک دس اعدامی را نجات می تواند داد.)) ( طبع تاوادیا، ص۱۱۳- فصل هشتم، بند ۱۸- ). و در گزیده های زادسپرم آمده است که خوئیتوک دس یکی از سه توصیه زرتشت به پیروان خود بوده است ( فصل ۲۳، بند ۱۳- وست، متون پهلوی، پنجم، ص۱۶۶). در دادستان دینیک می خوانیم که ترتیب دادن خوئیتوک دس کاری بسیار نیکوست و از آن است که پیشرفت کامل در این جهان میسر می شود ( رک. وست، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۴، برای مراجع). با همه این شواهد اگر دو گواهی بعدی را نداشتیم، باز می توانستیم همه اینها را این گونه تفسیر کنیم که: بسیار خوب، خوئیتوک دس، به معنی ازدواج با خویشاوندان هم که باشد، عملی بسیار ستوده است و برای پایداری جامعه ایرانی بسیار اساسی. اما با دو شاهدی که خواهیم آورد، هیچ شکی نمی ماند که مقصود جامع دینکرد سوم و هیمیت اَشَه وهیشتان (یعنی امید پسر اشو وهشت) از اصطلاح خوئیتوک دس (( ازدواج با محارم )) می بوده است. اینک شاهد اول از کتاب دینکرد سوم، بند ۸۲ ( به نقل از وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۹ تا ۴۱۰) : در اینجا یکی از موبدان با خاخامی یهودی درباره محسنات خوئیتوک دس جدل می کند ( در ترجمه دستور پشوتن سنجانا این فصل را بند ۸۰ نوشته، و ترجمه او با ترجمه وست نمی خواند.) ( بسنجید با یادداشت وست، همان منبع، ص۳۹۹، حاشیه ۴، و توضیح نیبرگ، راهنمای پهلوی، ج۲، ص۲۴۴). ترجمه های دیگری هم از این فصل کرده اند ( مثلا ترجمه دمناس، de Menasce، در کتاب سوم دینکرد، ص۸۵ و بعد. سعید نفیسی- منبع یاد شده در پانوشت ۱۹- هم این فصل را به صورت گلچین و مخدوش آورده است).
ما از وست پیروی می کنیم ( ولی از زواید چشم می پوشیم): اندرحمله سختی که یک یهودی به مغی کرد به واسطه رسم خوئیتوک دس، و پاسخی که آن روحانی از روی منابع دینی مزدایی به وی داد.
بدان که… خوئیتوک دس همیاری و کمک مشترک مردم به یکدیگر است. خوئیتوک دس نامی است که (( از خود دادن )) (خویش دهشنه) می باشد، و مقام (گاه) آن در این است که رابطه ای بسیار استوار میان نژاد خویش و همنوعان خود از راه نگهداری و پایدار کردن نفوذ مقدسات به بار می آورد که طبق اسناد عبارت است از پیوند میان مردان و زنان از میان نژاد خویش و به منظور آمادگی و پیوستن به رستاخیز عالم. آن پیوند اتحاد، اگر بخواهیم بسیار روشنتر بگوییم، میان تعداد بیشماری از نژادهای خویشاوند انجام می گیرد یا به صورت پیوند با خویشان ( نبانزدیشتانو) و در میان خویشان، و یا با خویشان نزدیک ( نزدپدوندانو). و در نظر من از همه کاملتر پیوند سه گروه خویشان نزدیکتر ( نزدپدونتر ) است یعنی پدر و دختر، و پسر و بوردارِ (زاینده) ( به جای مادر آمده است و امروز در اصطلاح باردار یعنی آبستن مانده است) او، و برادر و خواهر.
( در اینجا موبد برای توضیح مطلب سخنان موبد بزرگی را نقل می کند که داستان آفرینش و آدم نخستین را شامل است: آفریدگار، سازنده همه چیز و همه کس است و زمین- اسپندارمذ- ساخته اوست و چون بالطبع مؤنث است دختر او محسوب می شود و از او ، زنده میرای گویا، (گیومرتن) را آفرید که از تخمه او همه مردم تا روز رستاخیز بار می آیند.)
بدین سان است که چون یاری (آفریدگار که) پدر (است) از دختر (اسپندارمذ) فرزندی بار آورده است، این را می گویند خوئیتوک دس. باز در اسناد دینی آمده است که چون گیومرت از جهان می رفت، منی او بر روی زمین، یعنی اسپندارمذ، که مادر خود او محسوب می شد، افتاد و از پیوند آن دو، مشی یه و مشی یانه چنان که طبیعت آفریدگان است به آرزوی زاد و ولد افتادند و با هم جفت آمدند، این را خوئیتوک دس برادر و خواهر گویند. و بسیاری جفتهای دیگر از آنان به بار آمدند و هر جفتی همواره زن و مرد شدند، و همه مردمانی که تا کنون بوده اند، و اکنون هستند و در آینده خواهند بود، همه زاده خوئیتوک دس اند. از اینجاست که آن را قانون توصیه می کند، و هر جا آن انجام می شود نتیجه اش ازدیاد نسل آنجاست. و می گویم که دیوان دشمنان مردم اند و نابودیشان را خواستن از طریق خوئیتوک دس به ثمر می رسد ( چه این کار مایه آبادانی و تندرستی و افزونی است و دیوان را تنگی و خواری و ناتوانی می آورد.) و می گویم هر چه فرزندان از نظر تخمه و نژاد به اصل خود نزدیکتر باشند خوش اندامی و تناوری و خردمندی و خوش اخلاقی و آزرم داری و برتری هنرها و تواناییها و دیگر خصایص در آنها بیشتر است و از آنها بیشتر سهم می برند و رضایت بیشتر دارند ( در اینجا موبد از ازدواجهای ناهمگون به اکراه یاد می کند و آن را چون جفت شدن سگ با گرگ و اسپ با خر می داند که نتیجه ای ناخوشایند به بار می آورد).
و این است سودِ پاک نگهداری نژاد . می گویم که سه گونه محبت بر خواهر و برادر از آنچه که از آنان به بار خواهد آمد، می رسد. یکی وقتی که فرزند، زاده برادر و برادر باشد؛ یکی وقتی که فرزند، زاده برادر و خواهر باشد، و یکی وقتی که فرزند، زاده خواهر و خواهر باشد ( که در هر سه این موارد، فرزندان محبت از دو سو می برند و هنرها از دو طرف می گیرند.) ( این است معنی اصلی خوئیتوک دس. بقیه مطالب ساخته افسانه پردازان است). و هم بدین گونه است وضعیت آنان که از پدر و دختر زاده شده اند و یا از پسر و مادر… و او که فرزند فرزند خود را می بیند، شادمان می شود حتی اگر که آن زاده، از تخمه کسی باشد که از نژاد دیگر و از کشور دیگر باشد. و این هم مایه شادی و خرمی است که مردی می بیند پسری که از دختر خود آورده است، برادر همان مادر هم می شود و او که از پیوند پسری با مادرش به بار آمده، برادر پدر خود هم می شود. سود این کارها بیشتر از زیانشان است و اگر کسی بگوید که چنین کاری اهریمنانه است ( خواننده به اعتراض علیه فتوای خشک توجه کند! )، باید گوشزد کردکه اگر زنی در شرمگاهش بیماری ای رخنه کند آیا بهتر نیست که برادرش یا پدرش یا فرزندش بدو دست زنند تا غریبه ها؟ ( و آیا این بهتر از آن نیست میان پارسی مردی و رومی زنی با کوس و نقاره عروسی راه اندازند؟ آیا در خانه ماندن و با خویش خود ساختن مناعت و از خودگذشتگی نمی آورد؟ آیا از بیرون همسر ستاندن هزار آرزو و بویه و هوسهای دنیایی به دنبال ندارند؟ آیا با غریبه بودن، دروغ و تقلب را افزون نمی کند و هوسرانیهای بیرون از خانه پیش نمی آید؟ آیا طلاق و دعواهای خانوادگی در میان زن و مرد غریبه به میان نمی آید؟ آیا در مقابل، زناشوییهای خانوادگی اشتراک مساعی و دلجوییهای دایم و مهرورزیهای بی پایان نمی آورد؟) و اگر با همه اینها که گفتم باز کسی بگوید که این کار یک تباهی ننگین است ( باز دلیل دیگری که مردم از فتواهای ناپذیرفتنی رویگردان بوده اند)، باید بگویم که ( تباهی و بی عاری به خودی خود وجود ندارد و استعاری است) مثلا ما و شما کسی را که برهنه در اجتماع آید دشمن می داریم و ننگین می شماریم اما آنان که برهنه می زیند، او را خوش اندام و زیبا می شمارند. مگر نه این است که گروهی بینی کوفته را مایه زیبایی رخسار می دانند و عده ای بینی بلند و عقابی را مایه فخر و نیکرویی؟ ( همان مطلبی که در شعر: تو مو می بینی و من پیچش مو، تو ابرو من اشارتهای ابرو، می یایبیم) از این گذشته، زیبایی و خوشگلی با تغییر زمان فرق می کند. زمانی بود که هر کسی سرش را می تراشید گناهی مرتکب می شد که شایسته مرگ بود. در آن زمان مرسوم مملکت نبود که مردم سر بتراشند ( بسنجید با نفرین، الهی سرت را بتراشند، که در شیراز هنوز برای آرزوی خجالت زده شدن بدخواهی می گویند)، ولی امروز حکیمی را می شناسم که ستردن موی سرش را حسن می داند و حتی کاری نیکو می شمارد… برای ما آن کار نیک (خوئیتوک دس) توصیه الهی است، نگهدارنده نژاد است و مایه کامل بودن خاندان… زیانش کم است و سودش فراوان… و همه نیاکان و پدران ما بر آن رفته اند و سود دیده اند… و اگر کسی بگوید که قانون در مورد آن رسم بعد ها گفته است: (( آن را به کار نگیرید)) ( دلیل دیگری که قانون رسمی هم چنان کارهایی را ممنوع کرده بوده است)، هر که از چنان قانونی آگاه است، گو بپذیر، ما که نیستیم، ولی هر آگاهی می داند که همه آگاهیها از خوئیتوک دس برخاسته است زیرا که دانش ما از پیوند دو جزء می آید یکی دانش ذاتی و یکی دانش آموختنی، و معلوم است که دانش ذاتی مؤنث است و دانش آموختنی مذکر، و چون هر دو آفریده آفریدگارند پس خواهر و برادرند؛ و هر چیز دیگری که کامل است هم از پیوند اجزاء کامل به بار آمده است، چون آب که ماده است و آتش که نر است و این دو را خواهر و برادر می شمارند ( که گرچه با هم نمی پیوندند ولی در تن آدمی به یکسان با هم جوش می خورند، چنانکه اگر در مغز آب زیادتر باشد می پوسد و اگر آتش زیادتر باشد می سوزد).
این بود طولانی ترین و استوارترین گواه کتبی زرتشتی برای رسم (( ازدواج با محارم )). خواننده خود می تواند به روشنی در یابد که این دفاع پر آب و تاب برای این لازم شده که همان زمان هم این رسم شدیدا مورد حمله بوده است، و فقط چند روحانی آن را تجویز و عده کمی از مردم از آن پیروی می کرده اند ( لازم به یاد آوری است که چنین موردهایی را نیز در جامعه کنونی داریم که عده ای از روحانیان مسائلی چون صیغه و ازدواج موقت را مطرح می کنند ولی مورد پسند و قبول اکثریت مردم نیست جز عده اندکی). به راستی در این تفسیر دور و دراز مطالب متناقض درهم آمیخته است و تشخیص آنها به سادگی ممکن نیست و برای همین عده زیادی که مطالب را سرسری خوانده اند گول بعضی از جملات را خورده اند و کل قضیه را به صورت انتساب عام وانمود کرده اند ( مثلا سعید نفیسی، دمناس، فرای، بوچی، دوشن گیمن و کریستن سن. حتی خدابیامرز منصور شکی هم در مقاله، حقوق خانواده در ایران باستان، دانشنامه ایرانی،ج۹، ص۱۸۴، به همین توهم دچار شده و نوشته است: ازدواج با محارم، که اصلا میان نجبای بسیاری از ملل رواج داشت، بعد ها در کلیه سطوح جامعه ایرانی چه بالا و چه پایین به طور عام انجام می شد. بسیاری از پادشاهان ایران خواهر و دختر خود را به زنی گرفتند، این گونه گزافه های بی پروا نتیجه ای جز گمراهی خوانندگان ندارد حتی اگر هدف از نوشتن آنها جز دانش دوستی چیز دیگری نباشد ! ).
در قانون نامه رسمی دوره ساسانی کتاب هزار دواریها ( ماتیگانِ هزار داتِستان) ( طبع و ترجمه آناهیت پریخانیان؛ پیشتر مطالب این کتاب را درباره چنین مقرراتی منصور شکی در مقاله زناشویی ساسانی آورده بود.) آمده است که اگر پدری ارثیه دختری را به دخترش داد و بعد او را به زنی گرفت پس از مرگش آن زن ازسهمیه ارث همسری نیز برخوردار می شود ( بخش یکم، فصل ۴۴، سطرهای ۸ تا ۱۲) ( ترجمه پریخانیان، ص۱۱۹؛ شکی، زناشویی ساسانی، ص ۳۳۵ و ۳۳۶). و باز آمده است: اگر پدری دخترش را به زنی کرد پس از مردنش او فقط ارث همسری می برد ( و نه ارث مضاعف) ( همانجا، سطرهای ۱۳ تا ۱۶) ( همان مقاله، ص۳۳۶). در همان کتاب ( بخش دوم، فصل ۱۸، سطرهای ۷تا ۱۲) این گونه آمده است که اگر مردی تعهد کرد که این ملک ( یا مال ) ده سال دیگر به پسر من می رسد به شرطی که با دخترم ازدواج کند، ده سال بعد باید ملک را به پسر بسپارد، و اگر ازدواج آن دو زودتر انجام شده، تعویض مالکیت هم می تواند زودتر انجام شود، ولی اگر پسر از ازدواج سر باز زد، تعلق آن ملک ( یا مال ) بدو نباید صورت پذیرد ( همانجا).
این موارد از یک کتاب قانون نامه رسمی، جای چون و چرا باقی نمی گذارد. همین طور است مواردی که در روایات موبد بزرگ زرتشتی همیت ( اِمید ) پسر اشو وهشت مذکور است ( این موارد را پیشتر دمناس ترجمه و تفسیر کرده بود. اما خود کتاب را نزهت صفائی اصفهانی در ۱۹۸۰ در کمبریج ( ماساچوست ) چاپ کرد. شکی هم در مقاله زناشویی ساسانی از آن بهره گرفته بود). یکی از پرسشها در پاسخ به این مسئله است که در مورد پسری که تعهد به ازدواج با خواهرش کرده است یا توصیه پدر و مادر را برای آن کار پذیرفته اما از انجامش سر باز زده است چه باید کرد؟ ( پرسش ۲۲- اصفهانی، ص ۱۵۵ تا ۱۵۸). پرسشی دیگر مربوط است به اینکه اگر مردی خواهر یا مادرش را به زنی کرد با این که امیدی برای بارگرفتنشان نبود آیا ثواب خوئیتوک دس شاملشان می شود یا نه؟ و پاسخ این است که بلی می شود ( پرسش ۲۸- اصفهانی، ص۱۹۳ تا ۱۹۶). پرسش دیگر مربوط است به اینکه اگر کسی خوئیتوک دس کرد ولی بعد بر اثر پیری یا بیماری از عهده انجام وظایف بر نیامد چه باید کرد؟ ( پرسش ۳۰- اصفهانی، ص۲۰۳ تا ۲۰۶). این موارد، و مواردی که شکستن پیمان خوئیتوک دس را گناه می داند، ثابت می کند که در نظر این مفسران آخر دوره ساسانی، ازدواج با محارم حسن بوده است ( بسنجید با داوری وست، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۰).
حتی بعد از سقوط ساسانیان هم علمایی بوده اند که از خوئیتوک دس (( ازدواج با محارم )) را می فهمیده اند و از آن به شدت دفاع می کرده اند در حالی که عده ای دیگر با آن آشکارا مخالفت داشته اند. مشروحترین این مرافعه ها در کتابی از روایات ( یا فتواها ) آمده است که نسخه خطی آن از سده شانزدهم میلادی است، اما دستورات طرح شده در آن تعلق به خیلی پیشتر دارد ( همان منبع، ص۴۱۴ و بعد). وست خلاصه ای از آن به دست داده است که ما لب مطالبش را می آوریم ( در اینجا هم از برای تاکید مطالب مهم، بعضی جملات را با حروف درشت تر می آوریم) :
بهترین کاری که یک کافر می تواند بکند در آمدن به دین بهی است ( یکی از بهترین دلیلهایی که پذیرفتن افراد نازرتشتی در جامعه بهدینان هنوز مرسوم و مقبول بوده است.) و بهترین کاری که یک بهدین می تواند بکند شکستن دیوان از راه خوئیتوک دس است. خود اهورمزدا نیز چنان کرده بود زیرا زمانی که زرتشت به پیشگاه او رسید و امشاسپندان را نزد او دید، اسپندارمذ را دید که دستی به گردن او داشت و چون دلیل پرسید، اهورمزدا پاسخ داد: (( این اسپندارمذ است که دختر من و کدبانوی جهان آسمانی من است و مادر موجودات)). زرتشت گفت: (( وقتی در دنیا این چیزها را می گویند، خیلی آشفتگی بر می انگیزد. چگونه است که تو، ای اهورمزدا، خودت هم در این باره همانها را می گویی؟ )) اهورمزدا پاسخ داد: (( ای زرتشت: این خود می بایستی برای مردم نیکوترین نعمتها بنماید! باری وقتی نخستین آفریدگانم مشی یه و مشی یانه آن را انجام دادند، شما نیز می بایست آن را انجام دهید! زیرا اگر چه مردمان از چنان رسمی روی گردانیده اند، نمی بایست، روی گردانند ( چه خوشبختیها همه در نزدیکی و هم خونی است و همه بلایا بر سر مردمان از آنجا می آید که مردان غریب می آیند و زنان ( بهدین ) را می گیرند ) ( و همواره دختران ما را از راه به در می برند) ( اشاره است به فرود زرتشتیان در میان جماعتهای مسلمان و یا مسیحی، آن چنان که مثلا در سیره شیخ ابو اسحق کازرونی می بینیم که از خانواده های زرتشتی برخاست و در سده چهارم بیشتر مردم کازرون را با کوششهایی خیره کننده مسلمان کرد.) ( و ثواب خوئیتوک دس چنان است که جادوگر را هم از اعدام نجات می بخشد).
(( در یکی از گفته های دینی آمده است که اهورمزدا چهار کار نیکو به زرتشت توصیه کرد… چهارم خوئیتوک دس با او که وی را زاده است، یا با دختری یا با خواهری… زمانی که سوشیانس پدید آید، همه مردمان خوئیتوک دس می کنند و همه دیوان از معجزه خوئیتوک دس نابود می شوند.)) در توضیح مطلب آمده است که انواع یاد شده خوئیتوک دس شامل برادران و خواهران ناتنی و یا دختران نامشروع هم می شود ( وست، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۷). و باز ضمن قصه ای دراز و ساده لوحانه اعتراف می شود که جمشید چون مست بود با خواهر خود خوابید، ولی بلافاصله نیکوییهای خوئیتوک دس با عالیترین اوصافی بازگو و ثواب آن بهشت خرم باشد، وعده داده شده است و در عوض دوزخ به کسی وعده گشته است که دیگران را از خوئیتوک دس باز می دارد، زیرا (( آنچه دیگران گناهی شنیع می دانند در قانون ما طاعتی مزدایی است)) ( همان منبع، ص۴۱۷ تا ۴۲۶٫ باز اینجا هم گواه اعتراض مردم به فتوایی ناپذیرفتنی هستیم).
(( این هم در دین آمده است که: زرتشت به اهورمزدا چنین گفت: به نظر من این کاری است ناخوب ( وَدو ) که می کنند؛ و خیلی شک برانگیز است که من باید خوئیتوک دس انجام دهم چنانکه گفتی در میان انسانها کاملا رایج است، ( اهورمزدا پاسخ می دهد که این کار مایه تکامل همه چیز و لازم است.) )).
هیچ یک از شواهد ما این گونه صریح حقیقت را بیان نکرده است: مردم به هیچ روی به فتوای روحانی خشک مغزی که چنان کاری را روا می دانسته است، اعتنایی نداشته اند، و همانطوری که وست متذکر شده است، استناد او به این روایت و آن سند دینی بیهوده است چون که هیچ کدام از مآخذ ادعایی او درست نیست ( این داوری وست است: همان منبع، ص۴۱۹ و بعد، و ص۴۲۷ و بعد).
به همین دلیل در روایات پارسی، که در سده هفدهم نسخه برداری شده است، خوئیتوک دس اصلا معنی ازدواج با محارم نمی دهد، بلکه موبدان ایرانی در فتواهایی که برای زرتشتیان هند نوشته اند، خوئیتوک دس را عملی پر ثواب دانسته اند اما آن را (( پیوند میان عموزادگان و خاله زادگان )) معنی کرده اند. و در پاسخ سوالی که روابط خانوادگی در خوئیتوک دس چگونه است، گفته اند: پیوند میان زادگان برادران و خواهران با هم بسیار خوب است. به عبارت دیگر، خوئیتوک دس به معنی زناشویی خویشاوندان با هم است و بس ( همان منبع، ص۴۲۷ تا ۴۳۰).

شواهد تمثیلی و افسانه ای
یک دسته از شواهد کتبی ما درباره خوئیتوک دس عبارت است از مواردی که برای ازدواج با محارم در میان ایزدان و یا موجودات و افراد افسانه ای آورده اند و هدف از ذکر آنها اثبات جایز بودن چنان ازدواجهایی در میان انسانها بوده است. تعداد این گواهیها در مقایسه با شواهد کلی بسیار کم و آنچه به نظر ما رسیده به شرح زیر است:
در تفسیری از یسنا که در دوره خسرو انوشه روان نوشته اند، آمده است که اورمزد با دختر خود اسپندارمذ خوئیت ودثه (پهلوی: خوئیتوک دس ) کرد. گیومرتن ( گیومرت ) از این زناشویی زاد و خود با اسپندارمذ جفت آمد و نخستین مرد (مشی یه، مرتیه، مرد ) و نخستین زن (مشی یانه، مرتیانه ) از آنها به بار آمدند و از ازدواج آن دو مردمان پدیدار شدند ( همان منبع، ص ۳۹۱). در یک کتیبه آرامی از دوره هخامنشی (( دین مزدیسنی )) به بانویی تشبیه شده است که هم خواهر و هم همسر بعل ( معادل اورمزد ) است ( بویس، تاریخ دین زرتشتی، ج۲، ص۲۷۵، با مراجع)، و در داستان سه موعود زرتشتی هم اثر چنین ازدواجی را باز جسته اند (همان منبع، ج۱، ص۲۸۵). همچنین آورده اند که جمشید با خواهر همزادش زناشویی کرد و فریدون با دختر خود؛ و منوچهر از زناشویی خواهر و برادری به بار آمد ( این داستان جمشید در وداها هم آمده است و بنابراین بسیار قدیمی است. به علاوه کلیه این مطالب در تاریخهای اسلامی مثل طبری، مسعودی و مقدیسی هم آمده است). و ارداویراز ( که در سنت از احیا کنندگان دین مزدیسنی است ) هفت خواهر خود را به زنی داشت و در معراج خود، در آسمان دوم روان کسانی را دید که خوئیتوک دس کرده بودند و کامرانی جاودانی یافته بودند. باز در یادگار زریران ( که اصلا به شعر و از دوره اشکانی بوده است) آمده است ( گشتاسپ می گوید، هوتس، که مرا خواهر و زن است. یادگار زریران، تدوین و ترجمه بیژن غیبی، بیلفلد آلمان، ۱۹۹۹ ص ۲۲) که گشتاسپ همسر خواهر خود هئوتسا ( خوتوس ) بود. در شاهنامه و کتب دیگر آمده است که همای دختر بهمن زن او شد و داراب را از او زاد ( بهمن پسری داشت ساسان نام و :
دگر دختری داشت نامش همای هنرمند و با دانش و نیک رای
همی خواندندی ورا چهر زاد ز گیتی به دیدار او بود شاد
پدر در پذیرفتنش از نیکوی بدان دین که خوانی همی پهلوی
همای دل افروز تابنده ماه چنان بد که آبستن آمد ز شاه…
به بیماری اندر بمرد اردشیر(بهمن) همی بود بی کار تاج و سریر
همای آمد و تاج بر سر نهاد یکی راه و آیین دیگر نهاد…
نهانی پسر زاد و با کس نگفت همی داشت آن نیکویی در نهفت
( شاهنامه، ج۶، ص۳۵۱ تا ۳۵۵- چاپ مطلق، ج۵، ص۴۸۳ تا ۴۸۸- ).
یک جا در شاهنامه داریم ( شاهنامه، ج۶، ص۱۲۰، بیت ۷۹۴ و ۷۹۵- چاپ مطلق، ج۵ ، ص۱۵۰، بیت ۸۰۰ و ۸۰۱- گشتاسپ پس از بازگشتن از رزم ارجاسپ به فیروزی:
چو شاه جهان باز شد باز جای به پور مهین داد فرخ همای
(عجم را چنین بود آئین و داد!) سپه را به بستور فرخنده داد
در نسخ شاهنامه مصرعهای بیت دوم را پس و پیش کرده اند. صورت کنونی از ماست. متن بُنداری تصحیح ما را تایید می کند: و زوج ابنته همای من ابنه اسفندیار علی المله الفهلویه، که نشان می دهد مسئله ازدواج همای و اسفندیار است که- رسم عجم- بوده، نه دادن سپاه به بستور!) که همای خواهر اسفندیار و همسر او بود ( مسلم است که مآخذ اصلی- ازدواج همای با خویشاوندش- را داشته است و از آن یکی ازدواج همای با گشتاسپ را دریافته است، دیگری با اسفندیار و سومی با بهمن. این چنین است که افسانه ای مایه افسانه های دیگر می شود).
داستان ویس که همسر برادرش ویرو بود ولی به رامین عشق می ورزید بسیار مشهور است ( اصل این داستان هم به زمان اشکانیان باز می گردد- رک. مینورسکی، ویس و رامین: داستانی اشکانی- برای نص موضوع رک. بالاتر، پانوشت). و قصه سودابه زن کیکاوس که بر ناپسری خود سیاوش عاشق شد و برای فریفتن او خواهرانش را به وی پیشکش کرد ( شاهنامه، ج۳، ص۱۴ و بعد. چاپ مطلق، ج۲، ص۲۱۱ و بعد). همه جا رایج است.
از آنجا که اینها همه موارد افسانه ای است، به هیچ یک اعتمادی نمی توان کرد، فقط می توان گفت که در اندیشه مردمان چنین ازدواجهایی مبنایی داشته است و آن قیاس با شواهد واقعی تاریخی می بوده است.

۳٫ موارد معین تاریخی
من سرتاسر تاریخ ایران را بارها زیر و رو کرده ام و حدود پنجهزار سند یونانی و رومی و سریانی و چینی و عربی و فارسی و پهلوی و اوستایی و فارسی باستان را نقطه به نقطه خوانده ام و از میان آنها فقط پانزده مورد معین تاریخی یافته ام که شخصی به ازدواج با محارم روی آورده است. هشت تای آن به دوره هخامنشی تعلق دارد، سه تا به دوره اشکانی و چهار تا به دوره ساسانی. در اینجا این موارد را می آورم و بعد به مطلب دیگر یعنی توضیح علل چنین ازدواجهایی و نتایج حاصل از چند سوء تعبیر می پردازم. به گفته هرودت کمبوجیه بر خلاف قوانین پارسی با دو خواهر خود پیمان زناشویی بست ( یکی هئوتسا و دیگری که نامش را نبرده است)( کتزیاس که این داستان را به اشاره آورده است نام او را رکسانا- رئوخشنه – یا روشنک آورده است: شهبازی، کورش بزرگ، ص۳۲۵، یادداشت ۱۹). و داریوش بزرگ فرَتَه گونَه دختر برادر خود اَرتانَه را به زنی گرفت ( هرودت، تاریخ، ج۷، بند ۲۲۴). به ادعای کتزیاس داریوش دوم خواهر خود پروشات را به زنی داشت ( کتزیاس، پرسیکا، گزیده ۱۵- الف. یاکوبی، ص ۴۹۶). و به گفته پلوتارخ اردشیر دوم با دو دختر خود زناشویی کرد ( زندگانی اردشیر، بند ۲۷). همچنین گفته اند که تری تخمه از سرداران پارسی با خواهر خود رئوخشنه ( روشنک ) زناشویی کرد ( کتزیاس، پرسیکا، گزیده ۵۵٫ یاکوبی ص۴۷۱). و اردشیر سوم با خواهر خود هئوتسا ( پلوتارخ، زندگانی اردشیر، بند ۲۶). و سرانجام این که داریوش سوم ( کلیه مآخذ درباره او را در کتاب برو، Berve، زیر شماره ۷۲۱ خواهید یافت) همسر خواهر خود استاتیرا ( بعضی از مورخان حتی خود داریوش را هم زاده ازدواج خواهر و برادر می دانند: برو، شماره ۷۱۱) بود و یکی از سرداران او مادر خود را به زنی داشت ( کنتوس کرتیوس، تاریخ اسکندر، ج۸، فصل ۲، بند ۱۹).
برای دوره اشکانی نیز موارد معینی سراغ داده اند. مثلا ادعا کرده اند فرهادک ( فرهاد پنجم ) پسر فرهاد چهارم و کنیز ایتالیایی او موزا ( Musa ) با مادر خود ازدواج کرد ( منابع در باب موزا در کتاب کاراس- کلاپرُت، ص ۱۵). در یک گزارش نجومی به زبان بابلی و خط میخی مربوط به سال ۲۳۶ تاریخ سلوکی ( برابر با ۷۵ ق م ) این گونه آمده است ( ساکز- هونگر، ص۵۰۷) : (( [ نوشته شد] در سال ۱۷۲ از تاریخ اشکانی [ که برابر است با ] ۲۳۶، در عهد ارشک شاه و اسپبرز ( Ispubarza ) ملکه و خواهر او ))، چنانکه گفتی شاه اشکانی خواهر خود را به همسری پذیرفته بوده است. همچنین یک طومار اشکانی به زبان یونانی که در اورامانِ کردستان یافته اند با این جمله آغاز می شود ( مینز، طومار اشکانی از اورامان کردستان، ص۲۸ و ۳۱) : (( در عهد فرمانروایی شاه شاهان، ارشک، نیکوکار، دادگر، نامدار و یونان دوست، و [ آنِ ] ملکه، سیاکَه ( Siace )، که هم همسرش است و هم خواهرش از سوی پدر، و آریازاته ( Aryazate )… دختر پادشاه بزرگ تیگران که نیز همسرش است، و آزاته ( Azate )، همسر [ شاه] و خواهر او از سوی پدر، در سال ۲۲۵ در ماه اپلئیوس ( Apellaeus )… این سند در پیش گواهان نوشته آمد.)) در اینجا چنان می نماید که پادشاه اشکانی سه زن داشته است که دو تای آنها خواهران او بوده اند ( این تعبیر عمومی است و از همان زمان چاپ مقاله مینز پذیرفته شده است).
از دوره ساسانی موارد معدودی داریم. در کتیبه سه زبانه شاپور یکم بر دیوار بنای هخامنشی در نقش رستم ( که به غلط به کعبه زرتشت مشهور شده است ) آمده است که شاپور برای عده ای آمرزش خواست و به گروهی خیریه بخشید. در میان آنان از (( دینَک، ملکه ملکه ها )) یاد شده است که (( خواهر شاه اردشیر )) بود، و از (( دخترمان ملکه ملکه ها آدُر اناهید )) سخن رفته است. این تعاریف باعث شد که عده ای دینک را خواهر و همسر اردشیر بدانند و آدر اناهید را دختر و همسر شاپور ( من جمله ماری لوئیز شومان در مقاله در باب چند زن نامبرده شده در کتیبه سه زبانی شاپور یکم بر کعبه زرتشت، و هینتس، در کتاب یافته ها و پژوهشهایی از ایران کهن، ص ۱۲۴ و بعد). اما چنان که ماریق، هارماتا و ژینو نشان داده اند این انتسابها از مقوله خیالپردازی است ( رک. آدر اناهید، به قلم فیلیپ ژینو در دانشنامه ایرانی، ج۱، ص۴۷۲). همچنین گفته اند بهرام چوبینه با خواهر خود گردیه ازدواج کرد اما آن هم ممکن است ناشی از سوءتفاهم باشد ( طبری، تاریخ، ج۱، ص۹۹۸: و کانت لبهرام اخت یقال لها کردیه من اتم النساء و اکملهن و کان تزوجها… این مطلب در منابع دیگر نیامده است و به نظر ما این ازدواج از سوءتفاهم یک راوی پیدا شده. یکی از سرداران ایران در زمان هرمزد چهارم بهرام پسر سیاوش [ بهرام سیاوشان ] بود که به همراه بهرام چوبینه به جنگ با [ ترکان ] [ هیاطله ] فرستاده شد [ شاهنامه، چاپ مسکو، هشتم، ص۳۶۹ ] و به همراه او هم بشورید [ همان، ص ۴۰۷ تا ۴۱۳ ] و بعد از جلوس بهرام به دنبال خسرو رفت اما از خال او بندوی فریب خورد و خسرو به روم گریخت و خود بندوی در جامه او گرفتار شد. بعدها همین بهرام سیاوشان از ماجرا بو برد و قضیه را به بهرام چوبینه گفت و او هم بهرام سیاوشان را با تدبیری ماهرانه کشت [ همان، نهم، ۶۳ تا ۶۵ ]. اکنون باید دانست که زن بهرام سیاوشان خواهر بهرام چوبینه بوده است [ نولدکه، تاریخ طبری، ص۲۸۲ یادداشت ۱، به نقل از تاریخ ابن بطریق]. اگر چه نام این خواهر را نبرده اند، اما از همه قراین برمی آید که وی همان گردیه مشهور می بوده است که شاید به همین دلیلِ کشته شدن شوهرش، با بهرام چوبینه ناسازگار [ به دل با برادر چو بیگانه شد: شاهنامه، هشتم، ص ۴۱۷، بیت ۱۶۷۶ ] و بعدها هم زن خسرو پرویز شد. شاید در اصل روایت، چنین آمده بوده است که [ گردیه زنِ بهرام بود ] و در آنجا، سخن از بهرام سیاوشان بوده است نه بهرام چوبینه. بعدها ظاهرا این روایت دست به دست گشته و تحریف شده است).
اما به صراحت نوشته اند مهران گشنسپ از بزرگان دربار خسروپرویز با خواهر خود پیوند زناشویی داشت که پس از قبول دین نصاری، او را طلاق گفت ( هُفمان، ص۹۵). و ادعا کرده اند که یزدگرد دوم در هشتمین سال پادشاهی خود (( دختر خویش را که به همسری گرفته بود بکشت)) ( همان منبع، ص ۵۰). و کواذ ( قباد ) دخترش سامبیکه را به زنی کرد و از او کاوس زاده شد ( مارکوارت، ایرانشهر، ص۱۳۰، یادداشت۶ . نیز کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص۳۷۷ و بعد؛ بسنجید با پایینتر).

سه: نقد شواهد
( باری دیگر یاد آور شویم که [ انتقاد منابع ] با [ فله ای رد کردن منابع ] فرق می کند. بسیارند نویسندگانی که با جملاتی چون [ بیگانگان که از آداب و رسوم ایرانی بی خبر بوده اند ] و یا [ دشمنان ایران که ما را می خواسته اند خوار کنند ] و یا [ بیگانگان که معانی اصطلاحات اوستایی را نفهمیده اند ] همه منابع را به عنوان [ موارد اتهام ] و [ غرض ورزی ] مردود شمرده اند. اما این گونه ردیات جز استهزا برای ما چیزی به بار نیاورده بوده است. این مقاله نخستین کوشش تحقیقی برای ارزیابی این موضوع است و در نوع خود سابقه ای ندارد ].
هر کس که این شواهد بیگانگان و خودیها را خوب وارَسَد در می یابد که مطالب آنها از سه حال خارج نیست: دسته ای به کلی عاری از حقیقت اند، مانند آنها که (( ازدواج با محارم )) را رسم شایع می دانند. اگر چنان بود، نسل ایرانی در همان آغاز خراب می شد و فساد اجتماعی از همان دوره هخامنشی ادامه روابط خانوادگی را به هم می ریخت. این گونه شواهد حاصل اتهامات ناشی از نفرت و دشمنی یکی دو نویسنده مشهور است که دیگران به اعتبار آنها و یا به رقابت با آنها گفته هایشان را تکرار کرده اند. مثلا نویسنده ای که در روم و یا مصر می زیسته و از اخلاق و رسوم ایرانیان معاصرش کوچکترین اطلاعی نداشته، سخن مورخی متقدم را حجت می دانسته است و چون زیاد رسم نبوده نام مآخذ خود را ببرند، چنان می نموده است که گفته تکراری او به واقع سخن بکر و تازه و به عبارت دیگر سند مضاعف است.
دسته دوم از شواهد- چه بیگانه و چه ایرانی- مبتنی بر تعبیر چند اصطلاح ایرانی اند که درست شناخته نشده اند و ما در زیر نمونه هایی از آنها را ارائه می دهیم.
دسته سوم از شواهد دروغ پردازی است و ما نمونه های آن را هم خواهیم آورد. اما یک دسته معدود، گواه ازدواجهای با محارم است که به واقع رخ داده است، و در آن موارد هم خواهیم دید که هیچ وجهه خاص ایرانیت در آنها نیست بلکه رسمی است بسیار کم سابقه که حالت بدعتِ آن بر رسمیت آن می چربد.

. ازدواج با محارم در ایران باستان روا نبوده است
این مطلب از سه دلیل واضح می شود:
اولا تاریخ واقعی ایران چنین رسمی را ناروا می دانسته است؛ دوم در چند جا که به صراحت روا بودن آن توصیه شده است، پیداست که آشکارا علیه خواست مردم فتوا داده شده است، و سوم خود واژه حقوقی و رسمی که برای این کار به کار برده شده است، یعنی خوئیت ودثه ( خوئیتوک دس ) (( زناشویی در خود دوده )) یا (( زناشویی میان خویشاوندان )) معنی می دهد، همچنانکه در میان بسیاری از جهانیان هم مرسوم و ستوده است.
شکی نیست که نخستین شاهد تاریخی این چنین ازدواجی، به زنی گرفتن کمبوجیه هخامنشی هر دو خواهرش راست. هر کسی داستان این ازدواج را به دقت بخواند یقین می آورد که خود کمبوجیه آغاز کننده این رسم بوده است و ایرانیان با آن به کلی بیگانه بوده اند و اگر هم کسی دیگر این کار را کرده است، به تقلید از کمبوجیه بوده است. داستان کمبوجیه به نقل از هرودت یونانی که دو نسل بعد از او می زیست، بدین گونه است ( هرودت، تاریخ، کتاب سوم، بند۳۱ و بعد. تفسیر آن در شهبازی، کورش بزرگ، ص۴۱۲ تا ۴۱۴) :
پس از کورش بزرگ پسر بزرگ او کمبوجیه به پادشاهی نشست. وی مردی بود خودسر و کینه جو و بسیار سنگدل. اول کاری که کرد این بود که تنها برادر خود بردیه ( برزو ) را که جوانی دلاور و ستوده بود پنهانی کشت تا مبادا روزی بر او بشورد و پادشاهی را از او بگیرد، بعد هم به خواهر خود هئوتسا دل باخت و بر آن شد که او را به همسری بگیرد. (( یک چنین زناشویی برای آزادگان ایرانی پیشینه نداشت )). (( کمبوجیه ناچار شد قانون پارسی را بشکند تا بر خواست خود دست یابد)). ( لازم است که خوانندگان به این دو جمله دقت کنند). یکی از وظایف پادشاه ایران این بود که در کارهای مهم با (( داوران شاهی )) و (( نژادگان ایرانی )) رای زند و از آنان راهنمایی خواهد. (( داوران شاهی )) هفت تن از آزادگان بودند که برای مشورت دادن به شاه و بازداشتن او از کارهای زیانبار برگزیده می شدند و تا هنگامی که گناهی از آنان سر نزده بود جاه و ارجشان به جای می ماند. کمبوجیه که از دل باختن به خواهر خود نزد ایرانیان شرم داشت (( داوران شاهی )) را گفت تا نگاه کنند و ببینند که آیا قانونی هست که زناشویی برادری را با خواهر خود روا داند یا نه. داوران که مردانی پاک و ناموس خواه بودند ولی از زود خشمی و تندخویی کمبوجیه آگاهی داشتند خواستند بی آنکه قانون پارسی را به دروغ بیالایند خود را از خشم کمبوجیه دور دارند.
پس بدو چنین گفتند: (( قانونهای ایرانی را نیک نگریستیم، هیچ قانونی نیست که زناشویی برادری را با خواهرش روا داند، لیکن قانونی هست که گوید شاه ایرانی در انجام دادن هر چه دلپذیرش آید آزاد است )). چنین بود پاسخ خردمندان و قضات شاهی. و کمبوجیه بی درنگ هئوتسا را به زنی گرفت، اما چندی بعد دومین خواهر خود را که [ نامش رئوخشنه، روشنک بود ] هم به همسری در پذیرفت و بدینسان راه را برای خودسران بعدی تاریخ باز کرد، و همین که این رسم زشتی خود را نزد کسانی مثل او از دست داد، تکرارش بی مانع شد ولی همه آنان فراموش کردند که (( هیچ قانون ایرانی )) که چنان ازدواجهایی را روا داند، وجود نداشت، و کمبوجیه، که فرهنگ عیلامی گرفته بود، نیز به پیروی از رسمی عیلامی چنین (( بدعتی )) را گذاشت ( برای تقلید کمبوجیه از عادات عیلامیان رک. مقاله اپنهایم، Oppenheim، ص۵۵۷ و ۵۵۸ ، که بر سندی بابلی متکی است که به موجب آن کمبوجیه در معبد نبوی بابل، با لباس عیلامی ظاهر شد و مایه نگرانی و دلچرکی بابلیان گردید. از تاریخ عیلام می دانیم که یکی از ملکه های آنجا با دو برادر خود ازدواج کرد: هینتس، جهان از یاد رفته عیلام، ص۹۱).
کسی که تاریخ ایران را به دقت می خواند به مطالب دیگری بر می خورد که نتیجه بالا را تایید می کند. بیش از یکصد و بیست نویسنده یونانی و رومی و سریانی و یهودی و ارمنی همزمان هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان بوده اند، و از میان آنان چند نفر آداب و رسوم و قوانین ایرانی را به خوبی می شناخته و توصیف کرده اند. این چند نفر عبارتند از هرودت، گزنفن، افلاطون، ارسطو، استرابن، آمیانوس مارسلینوس، پروکوپیوس، نیتوفیلاکتوس، و از میان یهودیان اِستِر و نِحمیا؛ ولی هیچ کدام از آنان نگفته اند که ازدواج با محارم در ایران رسم بوده است ( هرودت فقط از داستان کمبوجیه و آن هم به صورتی که دیدیم یاد می کند ). اگر چنان رسمی در ایران (( شایع )) بود، محال بود این نویسندگان از آن بی اطلاع بوده باشند.
از اینها قاطعتر، وضعیت متون زرتشتی است. در گاتاها و اوستای اصیل که اصلا یادی از خوئیت ودثه نیست. در اوستای متأخر و کتب و روایات بعدی هم تا برسیم به آخر دوره ساسانی، هیچ خبری از این که خوئیت ودثه به معنی ازدواج با محارم بوده باشد نمی بینیم. فقط در اواخر دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی شواهد انکار ناپذیر داریم که عده ای چنان ازدواجهایی را ستوده می دانسته اند و عده ای بسیار نکوهیده. وقتی لابه لای روایات دقت می کنیم خوب می بینیم که آن گروه که (( خوئیت ودثه )) را به معنی (( ازدواج با محارم )) گرفته اند معدودی روحانی بوده اند که می ترسیدند زرتشتیان با ازدواج با خارجیان به نابودی بگرایند. در آخر دوره ساسانی در نقاطی از ایران مسیحیت و مانویت به قدری رایج شده بود که جامعه های کوچک زرتشتی در جایهای دور افتاده در معرض اضمحلال بودند و خطر ازدواج با بیگانه به اندازه ای موبدان را ترسانیده بود که در آن دوره معنی (( ازدواج با محارم )) را برای خوئیت ودثه تراشیدند و آن را بر ازدواجهای خیالی اهورمزدا با اسپندارمذ و مشی یه با خواهرش و جز ان استوار کرده اند. وقتی هم اسلام در رسید موضوع حادتر شد و (( نگهداری خون و تخمه و نژاد )) بر همه چیز برتری گرفت و موبدانی چند به رغم اعتراض شدید مردم (چنان که در شواهد بالا دیدیم ) (( ازدواج با محارم )) را توصیه ای الهی قلمداد کردند تا از نابود شدن گروههای کوچک زرتشتی در اینجا و آنجا جلوگیری کنند ( به همین دلیل است که جمله: من به دین مزداپرستی سوگند پیروی می خورم، که حملات را باز می دارد، که اسلحه را بیکار می دارد، که خوئیت ودثه را بر پا می دارد، در سوگند تعهد دینی [ فرورانی ] زرتشتی [ برای آن رک. بویس، تاریخ دین زرتشتی، ج۱، ص ۲۵۳ و ۲۵۴] بدین صورت دستخورده می نماید و ظاهرا جمله [ که خوئیت ودثه را بر پا می دارد ] اضافی است [ بسنجید با داوری بویس، همان منبع، ص ۲۵۴، یادداشت ۲۴).
هر کس اعتراضهای مندرج در دینکرد و روایات را از میان (( توصیه ها )) بیرون بکشد ( کاری که ما با درشت نشان دادن آنها کردیم ) به خوبی در می یابد که موبدان معدودی که قصد الهی کردن آن گونه ازدواجها را داشتند، به جایی نرسیدند و با خشم و نفرت زرتشتیان روبرو شدند. واضح است که اگر آن رسم به رضایت مردم روا می بود دیگر لزومی نداشت آن همه دفتر و دستک دینی و فرضیات آسمانی برایش درست کنند تا برای مردم پذیرفتنی شود. خود همان توضیحات، نشان نپذیرفتن و رواج نداشتن چنان ازدواجهایی است ( چنین است داوری وست، متون پهلوی، ج ۲، ص۴۲۷ تا ۴۳۰ و گرای، مقاله زناشویی، ص ۴۵۹).
اکنون اگر به چند مورد از ازدواج با محارم در دوران هخامنشی و اشکانی و ساسانی بنگریم، مردود بودن آنها در نظر مردم روشن می شود. پیشتر بدعت کمبوجیه را شرح دادیم. اکنون بنگرید که پلوتارک ( به نقل از کتزیاس ) می گوید مادر اردشیر دوم او را واداشت با استاتیرا دختر خود جفت آید و (( به قانون و عقاید یونانیان اعتنایی نداشته باشد))، قانون و عقاید یونانی در اینجا اصلا موردی ندارد یعنی پروشات اصلا لازم نبوده است خاطرِ پسرش را از (( عقاید و قوانین یونان )) آسوده کند. نه یونان در کار اردشیر نفوذی داشت و نه یونانیان زیردست اردشیر بودند که خاطر ایشان را نگه دارد و (( کار مردم ناپسند )) خود را برایشان توضیح دهد. آنچه در مأخذ پلوتارک آمده بوده است (( عقاید و قوانین )) بوده است و بس. یعنی مادر اردشیر به او می گوید: (( تو شاهی، هر چه می خواهی بکن. دختر خود را هم به زنی بگیر، و به عقاید و قوانین اعتنایی نداشته باش.)) این (( عقاید و قوانین )) عقاید و قوانین ایرانیان بوده است که پروشات هم مثل کمبوجیه می خواهد نادیده بگیرد، و این خود دلیل بزرگی است بر اینکه عقاید و قوانین ایرانی مخالف چنان ازدواجهایی بوده است. در تایید این استنتاج یاد آور می شویم که آگاثیاس هم از تنفر اردشیر دوم از رابطه ای این چنانی گواهی می دهد ( تاریخ، کتاب دوم، بند ۲۳).
یکی دیگر از دلایلی که ثابت می کند چنان ازدواجهایی دور از عرف و (( قوانین )) ایران بوده است. اظهار صریح دینکرد سوم است که اعتراف می کند: (( قانون در مورد آن رسم بعد ها گفته است: آن را به کار نگیرید! )) اگر چنین چیزی در قانون ایرانی نبود، لازم نمی شد برای به کار گرفتن عمل مخالفش آن همه دلیل و برهان بتراشند. پس بدین نتیجه می رسیم که حتی در اوج زمانی که مسئله ازدواج با محارم را عده معدودی تجویز می کرده اند، عده زیادتری فریاد می کشیده اند که:
(( زرتشت به اهورمزدا چنین گفت: به نظر من این کاری است ناخوب که می کنند، و برای من جای شک فراوان است که بایستی خوئیتوک دس کنم چنانکه گفتی در میان انسانها کاملا رایج است)).
تناقض چنین اعتراض واضحی با گفتارهای چند عالم زرتشتی هوادار ازدواج با محارم این اندیشه را پیش می آورد که چون این گونه ازدواجها اصلا در قانون و عرف زرتشتی سابقه نداشته است، چند مانوی و مزدکی جان به در برده که خود را در زمره موبدان زرتشتی در آورده بوده اند ( همچنانکه در دوره اسلامی در میان جاعلان حدیث و روایات کسانی بودند که برای خراب کردن ایمان مردم به عنوان راوی و محدث افسانه هایی می بافتند که مستند نبود. توجه شود که مزدک خود را [ موبد موبدان ] و زنده کننده آیین زرتشت می دانسته است: نظام الملک، سیرالملوک، طبع ه . دارک، تهران، ۱۳۴۶، ص۲۵۷ و ۲۵۸)، ( می دانیم که زندیقان ادعا می کرده اندکه می خواهند دین مزدایی را به حالت پاک اولیه اش برگردانند! ) ( به همین دلیل است که مانی و مزدکیان را [ زندیق ] یعنی [ مُفَسر، خودسر دینی ] می خوانده اند) و قوانین تباه و فساد آور خود را در قالب تعبیر و تفسیر دینی ( زند ) به خورد جامعۀ آخر دوره ساسانی داده اند ( باری دیگر تاکید کنیم که کلیه شواهد صریح ایرانی، از دوره آخر ساسانی به بعد مانده است ) همراه با عده دیگری که آنها هم از اضمحلال جوامع دور افتاده و کوچک زرتشتی در میان مسیحیان و بعد مسلمانان در بیم افتاده بودند، بدان عقاید تن در داده اند و از قول اهورمزدا ساخته اند که: (( شما نیز می بایست آن را [ ازدواج با محارم را ] انجام دهید! زیرا اگر چه مردمان از چنان رسمی روی گردانیده اند، شما نمی بایست روی بگردانید! )).
پیشتر اشاره کردیم که از پانزده مورد تاریخی که در سرتاسر فقط تاریخ ایران از ازدواج با محارم سراغ داده اند چند تا دروغ محض است و فقط چند فقره است که آنها را می توان پذیرفت اما نه به مثابه نمونه مرسوم بلکه به عنوان نمونه های نامرسوم و غیر طبیعی، که مثالهای آن در میان همه ملل دیده می شود و از آنها یاد خواهیم کرد. در اینجا می خواهیم دو نمونه از این دروغ پردازیها را باز نماییم. نمونه اعلای این خیال بافیها در یک روایت مسیحی درباره یزدگرد دوم آمده است و آن بدین قرار است که وی در هشتمین سال پادشاهی خود (( دختر خود را که به همسری گرفته بود بکشت. )) ( هفمان، ص ۵۰ ). مورخان جدید هم این روایت را به عنوان حقیقت می پذیرند ( مثلا کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص ۳۰۷). اکنون بیاییم و آن را بررسی کنیم:
یزدگرد دوم پسر بهرام پنجم یا بهرام گور بود، و بهرام گور در آغاز هشتمین سال پادشاهی پدرش زاده شد ( شاهنامه، ج۷، ص۲۶۶، بیت ۳۰ و بعد، درباره یزدگرد می آورد:
زشاهیش بگذشت چون هفت سال همه موبدان زو به رنج و وبال
سر سال هشتم مه فرودین که پیدا کند در جهان هوردین
یکی کودک آمدش هرمزد روز به نیک اختر و فال گیتی فروز
هم آنگه پدر کرد بهرام نام از آن کودک خرد شد شادکام )،
یعنی در سال ۴۰۷ م، و به هنگام به تخت نشستن در بهار ۴۲۱ م چهارده ساله بود ( نولدکه- طبری، ص ۸۵، یادداشت ۴)، و نیز به هنگام مرگ در ۴۳۹ یعنی در سال هیجدهم از پادشاهی خود سی و دو ساله بود ( همان منبع، ص۴۲۳). پس تاریخ زادن یزدگرد دوم را زودتر از هفده سالگی پدرش، یعنی (۴۰۷+۱۷) ۴۲۴م نمی توان گرفت. بنابراین وقتی یزدگرد دوم به پادشاهی رسید حداکثر (۴۲۴- ۴۳۹ )پانزده ساله بود و در سال هشتم از پادشاهی خود حداکثر بیست و سه سال داشت. پس چگونه می توانست در آن موقع دختر خود را به همسری گرفته بوده باشد و بعد هم از او زده شده باشد به طوری که او را بکشد؟ این خیالبافی محض است.
نمونه دیگری از این نوع دروغ پردازیها داستان ازدواج کواذ ( قباد ) است با دختر خود. تئوفانس بیزانسی می گوید که کاوس پسر کواذ و برادر بزرگ انوشه روان از ازدواج کواذ و دخترش سامبیکه به وجود آمده بود ( به نقل مارکوارت از وی، ایرانشهر، ص۱۳۱ و ۱۳۲، یادداشت ۶). اما مارکوارت ثابت کرده است که چنین امری از نظر زمان بندی تاریخی درست نیست. از سوی دیگر طبری گفته است کواذ را خواهرش، از زندان فراری داد ( طبری، تاریخ، ج۱، ص۸۸۷)، ولی پروکوپیوس بیزانسی می گوید این کار را همسر کواذ کرد ( تاریخ جنگ ایران، ج۱، بند ۶) و مورخ جدید با سر هم کردن اینها می گوید کواذ را خواهرش، که همسرش بود، فراری داد! ( مارکوارت، همانجا. کریستن سن، ص۳۷۸).

۲٫ (( ازدواج با محارم )) به ندرت در همه جا روی داده است
نمی توان انکار کرد که ازدواج کمبوجیه با خواهرانش اتفاق افتاده، اگر چه بر خلاف قانون ایرانی بوده است. باز نمی توان انکار کرد که کتب متأخر زرتشتی بر چنان ازدواجهایی صحه گذاشته اند گو اینکه درست بر خلاف رسم جامعه توصیه می کرده اند. به عبارت دیگر، (( ازدواج با محارم )) به طور بسیار محدود در تاریخ ایران اتفاق افتاده است ولی تاریخ ایران خیلی چیزهای دیگر هم دیده است که نه ربطی به قوانین ایرانی داشته است و نه ربطی به عرف زرتشتی. چنانکه نشان خواهیم داد تعدادی از این ازدواجها بر مبنای تعبیر غلط چند واژه اساسی حقوقی اتفاق افتاده اند و در این موارد گاهی خودخواهی وبی اعتنایی فرمانروایان به عرف هم مؤثر بوده است. نمونه ای از این کارها ازدواج موزای رومی با پسر کوچکش فرهادک است که در خردسالیِ او انجام شده، چون موزا، کنیزی رومی، به هوس تاج و تختِ فرهاد چهارم افتاد و شوهر را کشت، و به بهانه این که پادشاهی میراث پسرش است، تخت و تاج او را گرفت و برای این که او را در چنگ خود نگه دارد با او پیوند زناشویی بست ( رک. پانوشت پیشین، ژوزفوس می گوید این کار خشم نجبای پارتی را به دنبال داشت). آیا این رابطه سیاسی کاری به قوانین ایرانی داشت؟ کمی بعد از این واقعه، امپراتور روم کلودیوس یکم شبی را در بستر خواهرزاده خود به سر برد و فردایش مجلس سنای روم را مجبور کرد ازدواج آن دو را به رسمیت بشناسد! ( رک. ویدنمان، Wiednemann، ص۲۴۰) از روی این یک نمونه هوسبازی می توان دید که امپراتوری رومی (( ازدواج با محارم )) را با یک فرمان رواج می توانست داد.
در تاریخ یونان می خوانیم که خدای خدایان زئوس با خواهرش هرا ازدواج کرد ( ایلیاد هومر، سرود هفدهم، سطر۱۲۸ و بعد)، و یا این که اِلکی نوس با خواهر ( ادیسه هومر، سرود هفتم، سطر۵۴) و به روایتی با برادرزاده ( همان کتاب، سرود هفتم، سطر۶۰) خود پیوند زناشویی بست و دیومِدِس با خاله خود همسری کرد ( شرادر- نهرینگ، ج۲، ص۵۹۹). در اولین اسفار تورات به موارد متعدد از ازدواج با محارم بر می خوریم بی آنکه کوچکترین اشاره ای به ناباب بودن آن شده باشد. مثلا در سفر آفرینش به غیر از فرزندان آدم و حوا که با جفت آمدن مردمان زمین را درست کردند، می خوانیم که ابراهیم با ناخواهریش سارا زناشویی کرد ( سوره ۲۰، آیه ۱۲)؛ نوح دختر برادر خود را به زنی گرفت ( سوره ۲۹، آیه ۱۹ و بعد) عمران با عمه اش زناشویی کرد و موسی و هارون را یافت ( سِفرِ خروج، سوره ۶، آیه ۲۰). فقط در دوره های بعدی است که ازدواج با محارم محدود شده است (لاویان، سوره ۱۸) و این محدودیت همانند محدودیت مسیحی است و البته در اسلام نیز کاملا مشخص است ( رک. فولی، زناشویی: در مسیحیت، دائره المعارف هیستینگز، ج ۸، ص۳۳۳ تا ۳۴۳). ازدواج با محارم در میان ملل باستانی دیگر هم یافت می شود. در میان خاندانهای شاهی مقدونیه و اپیروسی ( بالکانی ) نشان آن یافت شده است ( شرادر- نهرینگ، ج۲، ص۵۹۹ و ۶۰۰). در میان مصریان قدیم ازدواج خواهر و برادر رواج داشت و تا دوره مسیحیت ادامه یافت ( برای زناشویی خواهر و برادر و محارمان دیگر در مصر قدیم و بطالسه رک. دیودور، کتاب یکم، بند ۲۷، فقره ۱؛ [کرنی cerny و میدل تن middleton ] ). پادشاهان یونانی مصر به خصوص این گونه ازدواجها را مقدس می شمردند. در میان عیلامیان و نجبای لیسیه ( در جنوب غربی آسیای صغیر ) هم چنان پیوندهایی قانونی بود ( برایعیلامیان رک. بالاتر، پانوشت، برای لیسیان رک. بویس، تاریخ دین زرتشتی، روم، ص۷۶). در بین النهرین در میان خانواده های بلند پایه عرب پالمیر هم چنین بود ( مثلا بر روی سکه های مالیخوس [ مالک ] دوم که ملکه گملیت [ جمیله ] را [ خواهر ] خود خوانده است). و کتیبه های یونانی از سده نخستین میلادی از شهر دورا اروپوس در سوریه ثابت می کند که آنجا هم ازدواج میان خواهر و برادر رواج داشت ( اسپونر، خویشاوندی و زناشویی ایرانی، ص۵۴ با مآخذ). در میان بریتانیاییهای باستان، زن متاع مشترک میان مردان بود ( دشن گیمن، ص۲۰۷). به گفته استرابن و ارمیا زنا با محارم و با زن دیگران در میان کلتهای ایرلند شیوع داشت ( به نقل از شرادر- نهرینگ، ص۶۰۰). حتی لوگائید پادشاه ایرلند مادر خود را به زنی گرفت ( دشن گیمن، ص۲۰۷ و بعد). در میان ایرلندیهای قدیم یکی از پادشاهان لَینستِر دو خواهر خود را به زنی داشت ( همان منبع، ص۲۰۸). در میان بالتهای کهن ازدواج با محارم را حدی نبود ( شرادر- نهرینگ، ج۲، ص۶۰۰). و لیتوانیهای باستان نیز با نامادری خود پیوند زناشویی می توانستند بست ( همانجا).
بنا بر این (( ازدواج با محارم )) خاص قوم خاصی نیست. همه جا نمونه هایی داشته است، اما از گواهی هرودت بر می آید که در ایران باستان این رسم رایج نبوده است و کمبوجیه به رغم قوانین ایرانی آن را انجام داده است. پس از او هم عده ای بدان دست زده اند اما هیچ کدام به تایید قوانین نبوده است و خودکامگی بوده است و بس. برای این که کسی نگوید این نظریه محتمل نیست مثالی واضح از تاریخ روم شرقی می آورم. در سده هفتم میلادی، خسروپرویز امپراتوری روم شرقی را چنان شکست داد که نزدیک بود به زانو درآید. در آن موقع خطیر هرقل قدرت را به دست گرفت و با کمک ارباب کلیسا اعلام جهاد علیه ایرانیان داد و آنان را پس از نبردهای سنگین در هم شکست. این هرقل از (( مقدسترین )) و (( محترمترین )) امپراتوران مسیحی به شمار رفته است و هر وقت از او سخن به میان می آید، دین داری و خدمت او به عالم مسیحیت هم یاد می گردد. اما همین امپراتور (( نجات دهنده عالم مسیحیت )) و (( بازگرداننده دار جانبخش عیسی به اورشلیم )) ازدواجی کرد که جهان مسیحیت را به حیرت واداشت. به گفته نیکه فوروس ( Nikephoros ) بطریق بزرگ قسطنطنیه، که صد و بیست سالی پس از هرقل می زیست امپراتور (( کاری غیرقانونی کرد که در سنت رومی ( مسیحی ) غدغن است زیرا با خواهرزاده خود مارتینا پیمان زناشویی بست؛ و وی دختر خواهر خود او، ماریا نام، بود. هرقل از او دو پسر به نامهای فلاویوس و تئودوزیوس پیدا کرد)). نیکه فوروس می گوید همه حتی هواداران هرقل بر او سخت خرده گرفتند و بطریق اعظم او را در نامه ای نکوهش کرد اما وی اعتنایی نکرد ( رک. Nikephoros,Short History,tr.C.Mango,Washington,D.C.,1990,pp.53-54 ). این چنین، خودکامگان روزگار قوانین و عرف را زیر پای می گذارده اند، و کار آنان را به مثابه قانون دانستن و به حساب قوانین حاکم بر اعمال مردم یک کشور دانستن اصلا درست نیست بلکه زناشویی کمبوجیه و کلودیوس و هرقل و امثالهم را باید (( خارق العاده )) دانست.

۳٫ تعابیر غلط که مایه اشتباه نویسندگان گشته است
با اینکه این همه شواهد کتبی برای ازدواج با محارم در ایران داریم نمونه های واقعی آن چنان محدود است که باید دلیلی برای این خیالبافی نویسندگان پیدا کنیم. یعنی باید پی ببریم که چرا نویسندگان این سان به وفور چنین نسبتی به ایرانیان داده اند در حالی که تعداد واقعی چنان پیوندهایی ناچیز بوده است. به نظر ما سه دلیل برای چنان اشتباهاتی وجود داشته است. یکی شیوع چنان ازدواجهایی در میان ملل دیگر، که باعث می شده است نسبت دادن آن به ایرانیان خارق العاده به نظر نیاید. دوم واقع شدن ازدواج کمبوجیه با خواهرانش که نمونه و سرمشق به دست نویسندگان داده است تا هر گردن فراز تاریخی را که بخواهند با چنان کاری ارتباط دهند و تعجبی هم به بار نیاورد. سوم تعابیر غلطی که چهار اصطلاح حقوقی و اجتماعی پیش آورده است و این اصطلاحات (( خویشاوند )) و (( دختر )) و (( برادر )) و (( خواهر )) ند که ما یکی یکی آنها را شرح خواهیم داد.
برای توضیح مورد سوم باید مقدمه ای در تحول بعضی از واژه ها و اصطلاحات مرسوم بیاوریم تا با قیاس با اصطلاح خوئیتوک دس مشخص کنیم که به معنی ظاهری اعتمادی نیست. در حقیقت یکی از دشواریهای تاریخ باستان تکیه پژوهندگان بر تعابیر عادی و تحت اللفظی واژه های کلیدی است، زیرا واژه ها هم، همانند مردمان، زاده می شوند و تحول می یابند و گروهی از آنان هم می میرند. اگر کسی امروز معنی اصلی (( دهقان )) را بداند که روزی به خداوند و صاحب ده و یا حتی نجیب زاده فرهیخته اطلاق می شده است ( مینوی، دهقانان، مجله سیمرغ، سال یکم، ۱۳۵۲، ص۸ تا ۱۳ )، در به کار بردن آن برای کشاورز ساده بی زمین و یا کارگر مزرعه تردید خواهد کرد. همچنین اگر در متنی از هزار سال پیش لشکری را (( زره پوش )) خوانده باشند، معنی آن با لشکر زره پوشِ امروزی بسیار تفاوت دارد. آن روز با زره و کلاهخود و سپر به جنگ می رفتند و امروز با تانک و توپ و موشک و نقاب ضد گاز. نمونه دیگر واژه (( یزدان )) است که همه ما هزار سال است که در معنی (( خدا )) به کار می بریم اما اگر مته روی خشخاش بگذاریم می بینیم که معنی اصلی آن (( خدایان )) است، چه جمع ایزد با یَزَد می بوده است. باز هم دو نمونه می آوریم: از سده یازدهم عیسوی به بعد اروپاییان به سرداری رهبران و سربازان فرانکی ( فرانسوی ) به مشرق زمین حمله ور شدند و جنگهای صلیبی را راه انداختند و این آشنایی از همان زمان باعث شد که مشرقیان اروپاییان را (( فرنگی )) ( فرانکی، فرانسوی ) بخوانند و چون اروپا در غرب بود کم کم (( فرنگی )) به معنی غربی شد و امروز حتی امریکاییان را هم فرنگی می خوانیم. یا این که چون در زمان هخامنشیان پادشاهان ایران از (( پارس )) برخاستند، دولت آنها را (( پارسی )) و سرتا سر کشور بسیار پهناور آنان را – که شامل مردمان گوناگون با زبان و فرهنگ مختلف می شد- (( فارس )) و به یونانی (( پرسیا )) خواندند و دولتهای بعدی هم به همین نام مشهور شدند و کشور ایران در زبانهای سامی و غربی، پارس و فُرس و پرشیا و مانند آن خوانده شد که با داشتن ایالاتی چون خراسان و بلوچستان و قندهار و آذربایجان و کردستان و خوزستان، اصلا و ابدا با معنی کشور ایران سازگاری نداشت. پس اگر حالا کسی بگوید شاهنشاهی ساسانی یا پارسی شامل آن ممالک هم می شد، کسی که حدود فارس بعدی را می شناسد خیال می کند که آن حدود در زمانهای باستان خیلی بیشتر بوده است و مثلا سمرقند و گنجه و تیسفون هم جزو (( فارس )) بوده اند! چند نمونه دیگر هم بدهیم و برویم بر سر مطلب. در میان بسیاری از ملتها برده داری رواج داشته است. در ایران قدیم کسی که از دیگری فرمانبرداری می کرده با او پیمان می بسته و در بستن این پیمان لازم می آمده که آنان دست به کمر همدیگر بزنند و سوگند خورند و گاهی فرد والامقام کمربندی به فرد زیر دست می داده است. بدین ترتیب فرد زیردست (( کمر بسته )) و یا (( بندی )) فرد والامقام می شده است ( رک. کتاب بسیار معروف ویدن گرن، ملوک الطوائفی در ایران باستان) و یونانیان و رومیان که معنی این عهد و پیمان را نمی دانسته اند، فرد زیر دست را (( بنده )) فرد والا مقام خوانده اند و برای ایرانیان باستان هم سازمان برده داری بزرگی دست و پا کرده اند. اما حقیقت این است که (( بندۀ )) کسی بودن یعنی (( فرمانبرداری مبتنی بر عهد و پیمان با کسی داشتن )). وقتی داریوش در کتیبه بیستون گَئوبرَوَ ( گاوباره ) پدر زن خود را (( بنده من )) می خواند ( داریوش بزرگ، کتیبه بیستون، متن فارسی باستان، ستون پنجم، سطرهای ۵ ، ۷، ۹ ، ترجمه آن در شهبازی، جهانداری داریوش بزرگ، ص۵۴) مقصود او این نیست که گاوباره (( بردۀ )) اوست، بلکه می خواهد رابطه عهد و پیمان فرمانبرداری را مشخص کند. همین طور در زمان ما وقتی کسی به کسی می گوید: (( بنده شمایم )) و یا (( بنده به شما گفتم )) و یا (( این بنده را معاف دارید ))، به هیچ وجه نمی خواهد بگوید که وی غلام و بردۀ آن دیگری است. این مسئله در زبانهای دیگر هم نمونه های فراوان دارد که دو مورد را یاد می کنیم. حسن صباح بنیانگذار اسمعیلیان ایران با خوراندن حشیش به ماموران خود (( بهشت )) موعود را در نظر آنان مجسم می کرد و وادارشان می کرد برای رسیدن به آن به هر عملی دست زنند و عده ای از آنان را به کشتن مردان نامی ایران ( من جمله خواجه نظام الملک طوسی ) برانگیخت چنان که این ماموران حشیشی و دستگاه الموت به حشیشیون معروف گشتند و خود حشیشیون با (( آدم کش )) مترادف آمد و این کلمه به زبانهای غربی راه یافت و از آن جمله در انگلیسی اَسَسین ( assassin ) گشت. اما امروز یک فرد اسسین به معنی (( حشیش کش )) و (( بنگی )) نیست، به معنی قاتل است. یا (( کوشک )) در زبانهای ایرانی به معنی کاخ بارودار و یا خانه استوار باغ و باغچه دار بوده است و نمونه اعلای خانه های نجبا به شمار می رفته است ولی همین واژه از راه ترکی (( کوسک )) به اروپا رفته است و کیوسک ( kiosk در انگلیسی ) شده است به معنی دکه روزنامه فروشی یا تلفنخانه کوچک در راهها و غیره و جالب این که خود ما این معنی اخیر را از اروپاییان گدایی کرده ایم!
این نمونه ها را برای این آوردیم تا نشان دهیم که ممکن است واژه ای در زبانی معنی دوپهلو و چند جنبه داشته باشد و بی دقتی در این زمینه نتیجه های بدی به بار آورد و مثلا ممکن است ما در تعارفات خود، خویش را (( بردۀ )) دیگری بخوانیم و یا فلان قاتل را (( حشیشی )) بدانیم و یا رئیس دولتی را در (( کیوسک )) جای دهیم و اربابی را (( زارع )) شماریم و یا سربازی را با زره و کلاهخود دوره مغول به جنگ توپ و تانک و موشک عراقیها فرستیم! نتیجه ای که از این بحث می گیریم این است:
خوئیت ودثه اوستایی و مشتقات پهلوی آن اصلا به معنی (( زناشویی با خویشان ))- در همان حدی که در ایران اسلامی هم رایج و ستوده است- می بوده است و هیچ کس هم به خواب نمی بیند که این گونه زناشویی پسرعمو و دخترعمو و دخترخاله و پسرخاله و دخترعمه و پسردایی و دختردایی و پسرعمه در میان مسلمانان را (( ازدواج با محارم )) بشمارد. از سوی دیگر هیچ کس در تعبیر پسرعمو و دختردایی یا پسرخالۀ خود به (( خویشاوندان نزدیک )) خود ابایی ندارد. پس حتی تعبیر (( ازدواج با خویشاوندان نزدیک )) هم معنی (( ازدواج با محارم )) را ندارد. از سوی دیگر هر ایرانی می داند که در تعارفات رسم است مردم همدیگر را عموزاده و دایی زاده و عمه زاده خطاب می کنند بدون این که هیچ رابطه خانوادگی مابین آنان باشد. خود من در کوچکی می دانستم که دو پسر عموی حقیقی بیشتر ندارم ولی در کوچه ما اقلا بیست نفر بودند که مرا (( آمزا )) ( عموزاده ) خطاب می کردند و من خود چندین (( خواهر )) و (( برادر )) دارم که رابطه خویشاوندی ما در این حد است که من از پستان مادر خدا بیامرز آنان که در خانه ما بزرگ شده بود، شیر خورده ام. بچه های این افراد مرا دایی و عمو خطاب می کنند و هیچ کس هم در این مسئله انکاری ندارد.
اکنون با این مقدمه خواننده را با چهار واژه متحول شده آشنا می کنم. در ایران قدیم به خانواده های خویشاوندی که یک دودمان را تشکیل می دادند، ویث / ویس می گفتند، و برترین جوانان و دلاوران دودمان را (( پسران دودمان )) یعنی (( ویس پوهر )) لقب می دادند که آرامی آن بَربیتا می شود. بعد از آن که دودمانهایی از ایرانیان به پادشاهی رسیدند لقب (( ویس پوهر )) ویژه شاهزادگان درجه اول شد و (( پُسی ویسپوهر )) یعنی (( شهزاده پسر )) لقب ولیعهد مملکت شد ( شهبازی، ولیعهد در دانشنامه ایرانی، ج۶، ص۴۳۰ با مراجع). حال اگر کسی بخواهد تمام این مراحل را در یک اصطلاح خشک معنی کند، (( ویسپوهر )) دوره تاریخی را هم به جای (( شاهزاده )) ( مثلا در کتیبه های اوایل دوره ساسانی، ویسپوهران همواره به عنوان اعضای خاندان شاهی که فرمانروایی جایی را داشته اند آمده اند. ) باید به (( پسر قبیله )) معنی کند! از سوی دیگر، هر گاه به یک خارجی می گفتند در میان خاندان شاهی ویسپوهری با (( ویس دختی )) ازدواج کرد، آن خارجیِ از تحولِ کلمه بی خبر، خیلی آسان می توانست ازدواج برادر و خواهری را پیش خود مجسم کند و بعد آن را گزارش کند و خواننده اش را به گمراهی کشد.
لقب دیگری که بسیار اهمیت دارد (( خویشان نزدیک )) است که گاهی یونانیان برای پادشاهان ایران آورده اند و بر حسب مقام و موقعیت هم به معنی (( خانواده اصلی )) می توان گرفت، هم به معنی (( قوم و خویشان )) و هم به معنی (( ایل و تبار )). مثلا وقتی دیودوروس صقلیه ای ( کتاب هفدهم، فصل ۲۰، بند۲ ) می نویسد که (( یک گروه از خویشاوندان نزدیک شاه، نخبه سوار نظام را تشکیل می دادند و [ در نبرد اربلا ] تعدادشان ده هزار نفر بود))، مسلم است که مقصود (( ایل و تبار )) است. وقتی یک جا می خوانیم که شاه با مادر و همسر و دو برادر خود بر سر سفره می نشست، ( پلوتارک، اردشیر، بند پنجم، فقره ۵ ) ولی در جایی دیگر از مورخی دیگر می شنویم که همین اردشیر دوم، آنتیموس یونانی را (( بر سفره خویشاوندان )) نشاند (فایناس، به نقل از او در آتنه، کتاب دوم، فصل ۴۸، بند د ) نمی توانیم نتیجه بگیریم که آنتیموس هم جزو بستگان نزدیک اردشیر بوده، بلکه حد تعارف را باید در نظر داشته باشیم. به همین جهت بارها می خوانیم که (( پدر و مادر شاه )) با همان اصطلاحی یاد می شوند که (( خویشان نزدیک )) و اگر دقت کنیم می بینیم وقتی مورخی نوشته است فلان پادشاه با دختر خود ازدواج کرد، اصل گزارش او به خوبی می توانسته است چیزی در حد این بوده باشد که (( فلان پادشاه با فلانی که از بستگان نزدیکش بود و در خانه او بزرگ شده بود ازدواج کرد)).
واژه سوم که می خواهیم تعریف کنیم واژه (( دختر )) است که اصل آن به دُخثری بر می گردد که از آن در فارسی باستان دخسی ( و در عیلامی دوکشیش ) آمده است و در پهلوی کتیبه ای دُخش شده است و در پهلوی مانوی هم دخش. و در ارمنی دشخُی و در فارسی دخت / دختر، و همه جا معنی (( شاهزاده خانم )) داشته است ( رک. توضیح مفصل و عالمانه بنونیست در القاب و عناوین خاص در ایران باستان، ص۴۳ تا ۵۰ )، و بعدا به معنیهای دیگر، من جمله فرزند مؤنث آمده است (بسنجید با دوشیزه ) ولی مفهوم اصلی آن هنوز در اصطلاح ما مانده است. مثلا وقتی (( ایران دخت )) یا (( اعظم دخت )) و یا حتی (( دُخی )) می گوییم، مقصودمان (( شاهزاده خانم ایران )) و یا (( بانوی بزرگ )) و یا (( شاهدخت )) است نه (( دختر ایران )) و یا (( دختر بزرگ )) و یا (( دختر )). از همین معنیِ (( بانو )) ( بعد ها در ترکی ومغولی [ بی بی ] و [ خاتون ] ، مثلا در بی بی شهربانو یا پُل خاتون، شده است) و (( شاهزاده خانم )) است، که لقب ایزد عفت و بارداری و آبها در ایران باستان یعنی اردویسور اناهیت هم (( دختر )) بوده است که در بسیاری از بناهای قدیمی ( پل دختر، قلعه دختر…) می یابیم. به هر حال (( دختر )) فقط یکی از معانیِ مرسوم آن اصطلاح بوده است و پس به هیچ روی نمی توان گزارشی چون (( داریوش سوم با دختر خود ازدواج کرد )) را به معنی تحت اللفظی آن گرفت، بلکه بسیار محتمل است که اصل آن چنین می بوده است: داریوش سوم با (( شاهزاده خانم فلانی )) زناشویی کرد. از همه جالبتر واژه یونانی اَدِلفِه است که در دوره یونانگرایی رسم شده است و سلوکیان و اشکانیان در نوشته های رسمی خود (( همسر )) خود را به تعارف (( همسر و خواهر )) ( ادلفه ) می خوانده اند ( رک. مینز، ص۳۹ ). به عبارت دیگر، در این دوره ها لقب ملکه ممالک ادلفه بوده است که (( همسر و خواهر )) شاه معنی می داده است، و این امر از نمونه های فراوانی که داریم بسیار آشکار است. مشهورترین نمونه آن کتبه های آنتیوخوس سوم سلوکی و زن او لائودیسه است. هر کسی چند کلمه از تاریخ بداند، می داند که لائودیسه همسر آنتیوخوس سوم دختر پادشاه ایرانی زادۀ پنتوس (در جنوب دریای سیاه ) بود و پدر او مهرداد ( یکم ) نام داشت و هیچ پیوند نزدیکی او را با آنتیوخوس سوم، که پسر سلوکوس دوم بود، وصل نمی کرد ( پلی بیوس، تاریخ، ج۵، فصل ۴۳، بندهای ۱ تا ۴، و زَی بِرت، ص ۶۰). مع هذا آنتیوخوس در کتیبه های خود این لائودیسه را (( خواهر و همسر )) خود خوانده است ( شروین- وایت- کورت، ص۲۰۴ ) و لائودیسه هم در کتیبه ای آنتیوخوس را (( برادر و همسر )) خود نامیده ( همان منبع، ص۱۲۷). این تعبیر یک تعارف بیش نیست و فقط و فقط جنبه تشریفاتی دارد یعنی در دربار سلوکی ملکه از امتیازات دختر شاه و امتیازات زن شاه برخوردار می شده است. با این مقدمات اکنون به یکی از موارد ازدواج برادر و خواهر اشاره می کنیم که در ایادگار زریران آمده است. از مدتها پیش دریافته اند که داستان گشتاسپ در شاهنامه مبتنی است بر حماسه پهلوی اشکانی ( رک. مقدمه بیژن غیبی بر چاپ آن کتاب. به ادعای علی اکبر مظاهری [ خانواده ایرانی، ص۳۶۶] وی نخستین کسی بوده که بدین موضوع پی برده و آن را به مینورسکی گفته بوده است) ( روایت فعلی آن به زبان فارسی میانه است). همچنانکه بالاتر دیدیم در ایادگار زریران، از زن گشتاسپ به عنوان (( همسر و خواهر )) او نام برده شده است ( بالاتر، این موضوع در گشتاسپ نامه دقیقی مسکوت مانده است! ) این وضع با توجه به اشکانی بودن زمان سرودن ایادگار زریران بسیار فهمیدنی است، چه در آن زمان اصطلاحات و زبان یونانی رایج بوده و اصطلاح یونانی (( خواهر و همسر )) برای (( ملکه )) رواج داشته است بدون این که ملکه یک پادشاه خواهر او هم بوده باشد. اما بعد که این اصطلاح فراموش شده، تعبیری چنان مهم از کتابی به نسبت مذهبی در میان مدعیان سواد داری و حامیان ادعایی سنن دینی رایج گشته است ولی معنی آن عوض شده و از آن همان تعبیر ظاهری خواهر بودنِ همسر را فهمیده اند. برای این است که در اوستا خواهر و برادر بودن گشتاسپ و هئوتسا یاد نشده است اما از دوره اشکانی به بعد این مسئله پیش آمده است ( مولتون، دین زرتشتی اولیه، ص۲۰۶، متذکر شد که این رابطه در اوستا نیامده است و برداشت بارتولومه در مورد [ خواهر و زن بودن ] هئوتسا گشتاسپ درست نیست).
برای اینکه بدانیم اصطلاحی چگونه ممکن است به تعبیر غلط بینجامد، یک مثال دیگر می آوریم و به موضوع خاتمه می دهیم: از همان زمان اشکانیان در میان دبیران رسم شده است که در خطابه های فرمانروایان عنوان مخاطب را (( برادر )) بگذارند، یعنی پادشاهی، پادشاهی دیگر را (( برادر )) می نامد ( و این تعارف در زمان ساسانیان رسمیت گرفت و شاهان ساسانی و امپراتوران رومی یکدیگر را [ برادر] خطاب می کردند و حتی زنان آنان نیز یکدیگر را [ خواهر] می خواندند ) ( شهبازی، روابط ایران و بیزانس، در دانشنامه ایرانی، ص۴ ). و یا پادشاه کمسالتری را (( فرزند )) می نامیدند و یا فرمانروای کهنسالتری را (( پدر )) می گفتند. مشهورتر از همه موارد، آن است که والرشک پادشاه ایرانی ارمنستان [ یعنی تیرداد اشکانی ] در نامه ای به برادر خود بلاش یکم پادشاه اشکانی خود را (( برادر و پسر )) او می خواند، و البته که وی پسر بلاش نبوده است ( موسی خورنی، تاریخ ارمنستان، کتاب یکم، فصل نهم ). به همین دلیل است که خسروپرویز در نامه ای که به موریق (موریس) ( Maurice ) امپراتور روم نوشت و از او به سپاه یاری خواست، خود را (( فرمانبردار و پسر )) موریق خواند ( تئوفیلاکت سیموکتا، تاریخ، فصل ۴، بند ۱۱، فقره ۱۱). و جستینیان ( Justinian ) امپراتور روم در نامه اش به خسرو انوشیروان او را (( پدر )) خود شمرد ( مالالا، به نقل از وی در شهبازی، همان مقاله). این گونه تعارفات اگر جدی گرفته شوند معنای بسیار گمراه کننده ای به بار خواهند آورد ( جالب اینجاست که خود خسرو انوشیروان در نامه ای امپراتور جستینیان را [ برادر ما ] خواند! رک. مناندر جاندار، تاریخ، قطعه ۶، [ ترجمه، ص۶۳ ]. )، ولی چیز دیگری نیستند جز همان که امروز مرد محترم سالخورده ای در خطاب به دختری می گوید: (( دخترم )) و یا (( خواهرم )) بدون آن که رابطه ای میان آنان باشد. حالا اگر کسی بیاید و این چنین خطابی را تعبیر جدی کند همان کاری را کرده است که مورخان با ایرانیان زرتشتی کرده اند و نه تنها دختر خوانده ها و پذیرفته شدگان در خانواده را بلکه هر کسی را که به نحوی با تعاریف پدر و دختر و برادر و خواهر و جز آن خوانده شده به تهمت ازدواج با محارم گرفتار کرده اند. پس از این بحث هم نتیجه می گیریم که به صرف تعبیر اصطلاح خوئیتوک دس در چند کتاب متأخر زرتشتی و به صرف گواهیهای ناشی از تعابیر نادرست نمی توان روایی ازدواج در میان محارم را در ایران باستان پذیرفت. اگر دو چند موردی هم پیش آمده بود است، ناشی از خودکامگی و شکستن قوانین ایرانی بوده است و بس

خرید بهترین فلزیاب های دنیا 09013545415


برچسب‌ها: آیین ازدواج و زناشویی در ایران کهن ازدواج ازدواج با محارم ایران باستان

تاريخ : 10 / 11 / 1395 | | نویسنده : کوروش |

خویدوده یا خوه‌دوده (پارسی میانه:خوئیتوک دس) و صورت کتابی آن «خوئیتودات» (اوستایی. xᵛaētuuadaθa) مفهومی است در دین زرتشتی که در آن اشاره به نوعی ازدواج پسندیده و خوب می‌شود. در مورد شیوه این ازدواج بین محققین و اوستاشناسان اختلاف نظر وجود دارد راجع به اینکه منظور از خویدوده ازدواج با خویشان نزدیک مانند عموزادگان است یا منظور ازدواج با محارم می‌باشد.

علیرضا شاهپور شهبازی و علی‌اکبر جعفری معتقدند از آنجا که به گفته آنها در منابع کهن مانند گاتها و اوستا معنایی از ازدواج با محارم راجع به خویدوده وجود ندارد و البته در منابع بعدی همچون دینکرد و اَرداویراف‌نامه و تفاسیر موبدان که مربوط به اواخر دوره ساسانی می‌باشد از ازدواج با محارم سخن به میان آمده است و همین طور زرتشتیان حال حاضر چنین معنایی را قبول ندارند و خویدوده را ازدواج با خویشان نزدیک مانند عموزادگان می‌دانند باعث شده که محققان خویدوده را ازدواج با خویشاوندان نزدیک بدانند که در اواخر دورهٔ ساسانی معنای ازدواج با محارم در آن رسوخ کرده است.[۱][۲][۳][۴][۵]

پرودز شروو این چنین نقل می‌کند: گفته می‌شود خویدوده در متون فارسی میانه (پهلوی) به اتحادهای مبتنی بر ازدواج پدر و دختر، مادر و پسر، یا برادر و خواهر (زنای با محارم خانوادهٔ هسته‌ای) اشاره می‌کند و یکی از مقدس‌ترین اعمال ممکن است. معنی و کاربرد لفظ اوستایی واضح نیست. روشن نیست خویدوده در ایران ساسانی و پیش از آن، خصوصاً بیرون از خانواده‌های سلطنتی و اشراف («زنای با محارم دودمانی») و شاید، روحانیون رواج داشته است و این که رسوم نسبت داده شده به آن می‌تواند مشخصهٔ عمومی جمعیت باشد یا نه. به هر حال، شواهد متعلق به دورا اروپوس در ترکیب با منابع یهودی و مسیحی که از موارد واقعی در دوره ساسانیان یاد می‌کند، شواهد متون زرتشتی را تقویت می‌کند. در ادبیات زرتشتی پسا ساسانی از خویدوده برای اشاره به ازدواج بین عموزادگان استفاده می‌شود که همواره نسبتاً رایج بوده است. وقتی انکتیل دوپرون پارسیان را در میانهٔ قرن هجدهم دید به او گفته شد این لفظ برای ازدواج عموزادگان به کار می‌رود، در بین آنان ازدواج خارج از خانواده بسی نادر بود. ازدواج بین عموزادگان (که در بهشت پیوند می‌شد) رایج و طبیعی بود ولی ازدواج با محارم غیر قانونی بود.[۶]

به اعتقاد شاپور شهبازی، خویدوده که به معنی ازدواج با محارم به کار رفته در واقع معنای «ازدواج با خویشاوندان» می‌داده، که بر اثر سوء تعبیر واژه‌های معادل «دختر» و «خویش» و «خواهر»، به ازدواج با محارم تفسیر شده و مایهٔ گمراهی مورخان یونانی و رومی و ارمنی و مسیحی و اسلامی و حتی زرتشتی گردیده است. ازدواج با محارم در ایران باستان روا نبوده است با این حال به رغم این ناروایی، چند مورد تاریخی از این گونه ازدواج‌ها رخ داده است.[۷] در هیچ یک از اسناد اصلی و قدیمی زرتشتی مانند گاتها و اوستا که مهم‌ترین و وسیع‌ترین کتاب زرتشتی می‌باشند و به زبان‌های اوستایی و پارسی میانه نگاشته شده‌اند اثری از ازدواج با محارم یافت نمی‌شود بلکه در این منابع معنای خویدودک ازدواج با خویشاوندان نزدیک است که برای نگاه داشتن خون پاک توصیه می‌شود و امری شایسته است، اما فقط در آثار اواخر دورهٔ ساسانی مانند دینکرد و ارداویراف‌نامه و تفاسیر موبدان که برخی حتی پس از اسلام ویرایش شده‌اند آثاری از ازدواج با محارم دیده می‌شود.[۷][۸]

طولانی‌ترین متون پهلوی دربارهٔ خویدوده فصل ۸ روایات پهلوی به همراه دادستان دینی و کتاب ۳ فصل ۸۰ دینکرد است، که به نظر می‌رسد پاسخ ایرباد به سؤال یک یهودی دربارهٔ خویدوده است و بحثی طولانی را دربارهٔ معنی این لفظ شامل می‌شود.

محتویات

    ۱ منابع و مطالعات
    ۲ لفظ
    ۳ منشأ اسطوره‌ای و کارکرد خویدوده و سه خویدوده نیا
    ۴ خویدوده در اوستای قدیم و تفاسیر پهلوی آن
    ۵ خویدوده در اوستای نو
    ۶ خویدوده در کتیبه‌های فارسی میانه و متون پهلوی
    ۷ اخلاقیات خویدوده
    ۸ در روایات فارسی و شاهنامه
    ۹ در منابع کلاسیک
    ۱۰ در منابع یهودی
    ۱۱ در متون عربی
    ۱۲ باور به تحریف
    ۱۳ در حقوق دینی
    ۱۴ در حقوق سکولار ساسانی
    ۱۵ ژنتیک زرتشتیان
    ۱۶ تفسیر دانشگاهیان
        ۱۶.۱ مری بویس
    ۱۷ جستارهای وابسته
    ۱۸ پانویس
    ۱۹ منابع

منابع و مطالعات

مطالعات عمیق کمی در این زمینه صورت گرفته و بیشتر مراجع امروزی این موضوع را باشتاب پوشش می‌دهند. بیشتر متون پهلوی شامل خویدوده به وسیلهٔ نظرات ادوارد دابلیو. وست در «معنای خویتوکدس یا خویتوداد» در صفحات ۳۸۹-۴۳۰ نسخهٔ ۱۸۸۲ آن کتاب جمع‌آوری شده‌اند. ارزیابی‌ها و ارجاعات مختصر عبارتند از فریدریش اشپیگل، ون ده گین، دارمستتر، یوستی، گری، دالا ولتا، مظاهری، چوسکی، مورونی، پاناینو، و کتابهای استاندارد درباره زرتشتی گری (مانند بویس). ارزیابی‌های خوب امروزی دارای مباحثات عبارتند از ماکوک، هرنشمیت، و دارک همچنین تفسیر ویلیمز، و نوشته‌های مختصر ولی مرتبط شکد دیده شود. یارشاطر و بوکی کتاب‌شناسی جامعی دربارهٔ اسطوره‌شناسی انجام داده‌اند.

در خصوص هخامنشیان، بویس، پسیم، بروسیوس، ادمسون، را ببینید. در خصوص سلوکیان و پارتیان، آناهیت پریخانیان، کولپی، بویس، گرنت، بک و پاسیم را ببینید. در خصوص ساسانیان کریستینسن، بویس، ویزنهوفر، را ببینید. برای حقوق ساسانی، دو منس، هیریلد را ببینید. در خصوص پارسیان، بویس، استاوسبرگ را ببینید.

مطالعات انسان شناسانه اندکند و ارزش محدودی دارند. مطالعه جیمز اسلاتکین در ژورنالی انسان شناسانه منتشر شده بود، اما فقط مجموعه‌ای از منابع ایرانی و غیر ایرانی است تا نشان دهد که جوامعی بدون تابوی زنای با محارم وجود داشته است. وارد گودیناف از او انتقاد کرد و نظر ارنست هرتسفلد را ذکر کرد. مایکل فیشر استدلال سانیانا را پذیرفت که منابع به ازدواج با محارم اشاره نمی‌کنند و اشاره کرد که اتهام چنان ازدواج‌هایی در شرق دور شکل رایجی از سو استفاده بوده است. در خصوص ازدواجهای فامیلی در شرق آسیا مقالات الن بیتلز و دیگران را ببینید. در خصوص تابوی این مسئله و اثر وسترمارک (با اشاره به ازدواج‌های پارسیان) بیتلز و شایدل را ببینید. آرتور ولف ارزیابی از نظرات انسان شناسان قرن بیستم در خصوص همبستگی درون ازدواجی و اختلالات ژنتیکی و اثر «تابوی ازدواج با محارم» را ارائه داده است. گریگوری لیویت در فصلی از “Institutionalized Incest Practices,” برای ایران باستان فقط اسلاتکین را مثال می‌زند.

در خصوص تلاشهای اواخر قرن نوزدهم و قرن بیستم، خصوصاً از سوی پارسیان، در پی بحث ۱۸۸۲ وست برای به چالش کشیدن واقعیت تاریخی خویدوده سونیانا کترک، و برای پاسخ به این تلاشها، برای مثال دارمستتر، کاسارتلی، مظاهری، موکاک را ببینید.[۶]
لفظ

اشکال اوستایی نو اسم‌های xᵛaētuuadaθa (مذکر) و xᵛaētuuadaiθī (مؤنث) و صفت‌های xᵛaētuuadaθa و xᵛaētuuadaθā (مؤنث) هستند. شیوهٔ نگارش قرن نوزدهمی qaêtvadatha (با q به جای xᵛ اوستایی) و نگارش‌های مشابه در ادبیات امروزی دوباره ظهور می‌کنند.

به نظر می‌رسد بخش اول این ترکیب خویتو (xᵛaētu) «خانواده» (یا مشابه) باشد که عموماً مشتق از خوی (xᵛaē-) «خود» با پسوند – تو – (-tu-) پنداشته می‌شود، گرچه این کاملاً هم بی‌اشکال نیست. بخش دوم، دوده (vadaθa) امروزه عموماً مشتق از فعل -وده (از *ود-) «منجرشونده به ازدواج» دانسته می‌شود، مرتبط با دیگر زبان‌های ایرانی و هندواروپا که به ازدواج یا شریک ازدواج اشاره می‌کند (مقایسه کنید با. ایندیک باستانی “همسر” Av. vaδū; پهلوی wayūg (Pers. bayu) “عروس”; اوستایی vaδut “کسی که به سن ازدواج رسیده”  ; پهلوی Psalms wayūdag “اتاق عروس”؛ wed انگلیسی). این ریشه شناسی را کارل گلدنر پیشنهاد داد و امیل بنونیست و کریستین بارتولومه پذیرفتندش و زان پس نظر رایج بین دانشوران غربی شد. به هر حال، هیچ ریشه *vadha- به ودایی یا *vada- در اوستایی از ریشه vadh وجود ندارد؛ در اوستایی منجر شدن vāδaya و upa.vāδaiia- «منجر (به ازدواج) شدن» و uzuuāδaiia «ترک کردن خانه پدر» است.

vadh- ودایی، vad- اوستایی نباید با vah- اوستایی «بردن»، vaz- اوستایی با شکل مجهول uhyá- اشتباه شود.
منشأ اسطوره‌ای و کارکرد خویدوده و سه خویدوده نیا

بنا بر متون پهلوی، خویدوده را اورمزد در زمان آفرینش شروع کرد و خویدوده بشر را، به یکدیگر مرتبط کرده و از دوره اختلاط که در آن خیر و شر برای برتری رقابت می‌کنند گذر خواهد داد و به فرشکرد یعنی دوره‌ای خواهد رساند که در آن جهان دیگر بار به همان گونه‌ای خواهد بود که اورمزد خلقش کرده بود. در یسنا ۴۵٫۴ , گفته شده سپنتا آرمیتی دختر اورمزد بوده، ولی جزئیات این که اهورا مزدا چگونه پدر او بوده جایی یافت نمی‌شود. برای مثال، در بوندهیشن گفته شده، اورمزد همهٔ موجودات بهشتی از جمله خود را برهنید. از طرف دیگر گفته شده اورمزد هم پدر و هم مادر آفرینش بوده؛ مادرش وقتی آن را در جهان فکر (مینای) پرورش می‌داد و پدرش وقتی آن را به جهان هستی (گیتی) منتقل می‌کرد. در دادستان دینیگ در خصوص نخستین خویدودهٔ مشی و مشیانی (اولین انسانها) گفته شده که خالق از کنشی که همه مخلوقات از آن ساخته شدند احساس لذت می‌کرده، که در آن این کنش واژه‌ای ایست که می‌تواند به کنشی جنسی اشاره کند ولی بی ابهام نیست. نویسنده دینکرد می‌گوید مردم باید آن را انجام دهند زیرا مشخص است که خالق آن را انجام داده وقتی چنین آفرینش‌هایی می‌ساخته.
خویدوده در اوستای قدیم و تفاسیر پهلوی آن
خویدوده در اوستای نو

اوستا هیچ جزئیات صریحی در باره xᵛaētuuadaθa ارائه نمی‌دهد و ارزیابی شواهد اوستایی بر مبنای متون پهلوی و سنت ساسانی مسئله دارد.

در وندیداد ۸٫۱۳، اهورامزدا دستورهایی در خصوص نوع ادراری می‌دهد که می‌تواند برای شستن یک «بُرَندهٔ جسد» استفاده شود، متصدی کفن و دفن: ادرار حیوانات مشکلی ندارد، ولی مال مردم نباشد، جز زن و مرد در خویدوده. این حکم تا زمان روایات پارسی که ḵᵛetyudaṯ برای محو آلودگی توصیه شده هم انعکاس یافته است.

در یسنا، صفت xᵛaētuuadaθā برای دئینا مزدئیسنش، دین یک مزدیسنای واقعی استفاده می‌شود در توصیفی از این که او ظاهراً پس از یک مسابقه مناسکی رقابتی پیروز می‌شود، چگونه اسبهایش را از ارابه باز می‌کند و اسلحه اش را زمین می‌گذارد. این نوشته تقریباً به عنوان نتیجه the Frauuarānē, the āstuiiē است: «من (پندار، گفتار، کردار و دئینای نیک) خود را با تحسین تقدیم می‌کنم،» که در آن شاعر-قربان کننده خود را همچون شخصی که اهورامزدا را تحسین کرده و برای او قربانی می‌کند تعریف می‌کند و وفاداری خود را به قدرتهای نیک علیه قدرتهای شر اعلام می‌کند و انتظار نتیجه یسنا و پیروزی بر قوای تاریکی را دارد. پیروزیهای گذشته، حال و آینده دئیناهای قربانگر هم در haptaŋhāiti ی یسنا مورد اشاره قرار گرفته‌اند و اشاره به xᵛaētuuadaθā در اینجا ظاهراً باید در ارتباط با یسنا ۵۳، بعنوان بخشی از پیروزی بر قوای تاریکی و شر دید. برای ارتباط بین āstuiiē و xᵛaētuuadaθa, xwēdōdah و āstawān را در کتیبه کردیر مقایسه کنید.
خویدوده در کتیبه‌های فارسی میانه و متون پهلوی

قدیمی ترین کاربرد واژه خویدوده در فارسی میانه در کتیبه کردیر بر کعبه زرتشت در نقش رستم در نزدیکی تخت جمشید است. در آنجا، کردیر، نقل می‌کند که او ورهران دوم را در لشکرکشیهایش در آسیای صغیر و اسنانهای جنوب و قفقاز همراهی می‌کرد و فهرست کارهای مختلفی را که او برای تحکیم مزداییسم در آن مناطق می‌کرد را فهرست کرده است. او می‌گوید با کمک خدایان و شاه، او آتشهای ورهران متعددی ایجاد کرد، خویدوده کرد، اناستوانان (بی ایمانان) را با ایمان کرد، مردمی که کیش دیوان را داشتند را به ترک آن و پرستش خدایان مجبور کرد و گهنبار را به پاداشت و دین را به شیوه‌های گوناگون اشمورد. گرچه کتیبه توضیحی نمی‌دهد، وجود این واژه و اهمیت این مفهوم را در ابتدای دوره ساسانی تایید می‌کند ولی پیوندهای معنایی با متون پهلوی عمیق تر می‌رود.

شاید یک اشاره بسیار جدیدتر، را بشود در کتیبه مقبره‌ای دو زبانه پهلوی-چینی در شیان مربوط ۸۷۲ تا ۸۷۴ دید که در آن زن درگذشته، از شاهزادگان خانواده سورین، در متن چینی «همسر» ولی در متن پهلوی «دختر» خوانده می‌شود ولی تفسیر کتیبه مشخص نیست.

مفسرین پهلوی واژهٔ خویدوده را شامل خویش «متعلق به خود» یا خود و فعل ده- «دادن» تحلیل می‌کنند. در دینکرد ۳٫۸۰، این لفظ به صورت «دادن مال خود» (خویش-دهشنی) آمده که انتقال توانایی (تولید مثل) (پیوندیش ی نیروگ) خود به مال خود از طریق حفاظتو نگهداری آنان به منظور تسهیل تولید فرشکرد با پیوند زنان و مردان توضیح داده می‌شود. در دینکرد ۹٫۳۸٫۶، اصطلاح خودی دهشنی خویدوده «دادن خودی خود: خویدوده» را می‌یابیم. این نوع تخلیل همانند تحلیل پارسیان کنونیست.

اخلاقیات خویدوده

در سرتاسر ادبیات پهلوی، اشاراتی پراکنده به خویدوده وجود دارد که بر مزیت انجام و نتایج شوم عدم انجام آن متمرکز است.

ارزش خویدوده

ارزش نسبی خویدوده در سلسله مراتب اعمال نیک نقشی مهم در متون پهلوی دارد. مدعیات کردیر برای مشابه یک مزدیسنایی نیک رفتار کردن، رادی و راستی و همچنین انجام یسنا در هر گاه را که دقیقاً چهار کردار نیک فهرست شده در مینوی خرد اند را هم در بر می‌گیرد: رادی، راستی، و خویدوده، به پاداشتن گاهنبار؛ و کل دین. به هر حال، این تنها فهرست موجود نیست؛ در روایت پهلوی، اینها چهار بهترین چیزها خوانده شده‌اند: قربان کردن به اورمزد، هدیه به آتش ناشی از هیزم، عود، شراب؛ شناینیدن؛ و انجام خویدوده با مادر، دختر یا خواهر. انگاه تاکید می‌کند که عالی ترین و بهترین شان انجام خویدوده است. همچنین بر مبنای روایت‌های پهلوی، ابزارهای متعدد شکست دادن اهریمن، عبارتند از خویدوده، می‌زد دادن و قربانی به خدایان.[۶]

در فهرست پندهای منسوب به زرتشت در دینکرد ۵٫۹٫۱۳-۱۴، توصیه می‌شود که بهترین شیوه خنثی کردن گناهان (پدیرگ) شامل اعتقاد (استوانی) به دین نیک (معلق به ایرانی؛ ایری) قربانی کردن، خویدوده، اوستا و گهنباران و مطلوب کردن نیکوکاری برای خویشتن است.[۶]

یکی از استدلالهای موبدان زرتشتی برای خویدوده این است که هرچه فرزند به والد نزدیکتر باشد فضایل نیک انسان محتملتر است ماند و حتی ارتقا بیابد. دینکرد مثالهای متعددی ارائه می‌کند که چرا این حرف درست است. در فهرستی از نصایح منتسب به موبد عالی رتبه آدورباد پسر مهرسپند در دینکرد ۳٫۱۹۹، توصیه شده است که زنی از تهمگ (بذر) خود بگیرید، تا «پیوندتان راست تر رود؛» فهرست مشابهی به او در متون پهلوی منسوب است که جای راست تر پیوند تهمگ و «دورتر» را دارد، و بیان می‌کند که بیشترین ضرر از آن دسته از مخلوقات اورمزد نتیجه می‌شود که از پدرانی حاصل شده‌اند که دخترانشان را برای ازدواج به دیگران می‌دهند و از دختران دیگران می‌خواهند که با پسرانشان ازدواج کنند. زادسپرم، در توضیحی مختصر، سه بهترین توصیه زرتشت به بشریت را ذکر کرده که سومیش خویدوده است، که کارش پیشبرد بذر خالص (ابیزگ تهمگ-رویشنی) و تضمین کردن تولد نیک بچه هاست (هوزاییشنی ای فرزندان). بنا به روایات پهلوی همه انواع شیاطین زمانی آمدند که بیگانگان آمدند و با ازدواج با دختران ایرانیان مایه آنان را آلوده کردند.[۶]

انجام خویدوده علیه نیروهای شر

خویدوده به عنوان یک رفتار جنسی نیک، در تضاد با بدترین تمام اعمال جنسی قرار می‌گیرد: کون مرز (تماس مقعدی). نتیحتاً در روایات پهلوی، تماس جنسی اهریمن با خودش، که گفته شده از هرآنچه با دیوان مرتکب شده شدیدتر بوده، در تضاد با تماس جنسی پسر با مادرش قرار می یگرد (در مقابل با کسی که نزدیکترین خویشش نبوده). در واقع بدترین شر در عالم زمانی ظهور کرد که بشریت از پیروی از این نمونه مقدس سرباز زد و شروع به تقلید از تماس مقعدی کرد که کار اهریمن و دیوان بود. تنها زمانی که سوشیانس در انتهای عالم بیاید همه بشریت خویدوده خواهند کرد و شر برای همیشه مطرود خواهد شد.[۶]

همچنین، بنا بر روایات عماد بن اشواهیشت تنها گناهی که فضیلت خویدوده را خنثی می‌کند تماس مقعدی منفعل و فعال است، همچنین اگر پس یا قبل از خویدوده انجام شود. نتیجتاً خویدوده کردن واپسین شریت عمل را خنثی نمی‌کند. انجام دهنده ممکن است اگر توبه کند و کفاره بدهد ممکن است بخشیده شود، و وقتی کاملاً پاک شود در عروب سوم همه فضایلش به او باز می‌گردد. این اظهارات را در شایست ناشایست ۸٫۱۸ و روایات فارسی مقایسه کنید که خویدوده گناهی مرگرزان را کاملاً از بین می‌برد.[۶]

در مقابل خویدوده دیوان را دور می‌کند. در دینکرد ۳٫۸، گفته شده هر بار انجام خویدوده یاداور نخستین خویدوده به آنهاست، که دشمنانشان، انسانها، را پدیدآورد، و چنان رنجی درشان ایجاد می‌کند که انگیزه آسیب زدن و تخریب را از آنها می‌گیرد. در فهرست پندهای منتسب به زرتشت در دینکرد ۳٫۱۹۵, ۱۹۶، می‌خوانیم که با انجام خودیدوده، دیوان از بدنهای مردان بدور نگاه داشته می‌شوند و دهمان آفرین در آنها جای می‌گیرد. این داستان که جمشید چگونه خواهرش جمگ را به دیوی داد و خود با خواهر دیو ازدواج کرد هم در روایات پهلوی آمده است. در دیگر متون، جمگ از جماع با جم سرباز می‌زند، اما اینجا وقتی جم و دیوان در حال نوشیدن اند، جمگ جایش را با خواهر دیو عوض می‌کند و با برادر خود می‌خوابد، که در اینجا دیوان باز به دوزخ می‌گریزند. بنا بر روایات پهلوی، اولین باری که شخص خویدوده می‌کند، ۱۰۰۰ دیو و ۲۰۰۰ جادوگر می‌میرند.[۶]

روایات پهلوی، در نظری قدری با توجه به سایر متون عجیب است، می‌گوید که زرتشت در خصوص خویدوده قدری شک داشت، که اشاره به این دارد که این مسئله برای او، مانند دیگر مردمان، چیزی بد و سخت به نظر رسیده و عجیب تر این که اورمزد پاسخ داده که بهترین چیز نیست. در توضیحی بر فراورانی Frauuarānē (یسنا ۱۲) در دینکرد ۷٫۴٫۵-۸ که زرتشت خویددوه را توصیه می‌کند، تورانیان نسبت به این رسم احساس شرم می‌کردند. مخالفت زرتشت در دینکرد ۳٫۸۰ توضیح داده می‌شود، در آنجا نویسنده پیشنهاد می‌کند که زیبایی و زشتی نسبی اند و بر حسب زمان و مکان عوض می‌شوند. در برخی جاها، لخت بودن زیبا دانسته می‌شود، در برخی دیگر زشت. نیاکان می‌پنداشتند که تراشیدن سر زیباست ولی دیگر چنین نیست. این مباحثه مورد Dissoi logoi را به یاد می‌آورد در این باره که خوبی یا بدی ذاتی است و نویسنده از رسم ایرانی ارتباط جنسی با مادر، دختر یا خواهر یاد می‌کند.[۶]

مجازات و پاداش

پاداش انجام خویدوده و مشارکت در پیشبرد جهان به سوی فرشکرد و مجازات خودداری از انجام آن هر دو قابل توجه‌اند. در ارداویراف نامه گناهکارانه بودن نسبی عدم انجام خویدوده در حد عدم انجام یسناها و نخواندن گاتها خوانده شده است. در نتیجه ارواح این گنهکاران به بهشت نمی‌رسد ولی اگر در دولت سمتی نداشته باشند در مرحله ستاره‌ای و در غیر این صورت در مرحله ماه می‌ماند. این مکان جایگاه روج کودکی که پیش از نه سالگی می‌میرد هم هست که فقط در صورتی به بهشت می‌رود که پدر/مادر (خویدوده؟) اش راستکار باشد. آنها که مناصب دولتی نداشتند در مرحله خورشید می‌مانند. اما گفته می‌شود آنها که خویدوده کرده‌اند نوری به بلندای کوه از خود ساطع می‌کنند و در جایگاه رادان، راست گویشان و قربان کنندگان و خوانندگان گاتها و آستوان دین مزدیسنا قرار می‌گیرند.[۶]

همچنین بنا بر روایت عماد پسر اسوهیشت مجازات گناه کسی که ازدواج خویدوده را با ربودن دختر پیش از ثبت محضری بشکند، این است که هرگز به وجود برتر نخواهد رسید. در مینوی خرد، از بین بردن (ویشوبیشن) خویدوده در کنار تماس جنسی مقعدی، منفعل و فعال، قتل انسان راستکار، و دیگران شدیدترین گناهان دانسته شده است. مشابهاً کسی که از ازدواج خویدوده «اباز دارد» به دوزخ می‌رود. در روایات فارسی گناه منع کردن از انجام خویدوده در رتبه بدترین گناهان سوم است، پس از غلام بردگی، زن کسی بدله کردن.[۶]
در روایات فارسی و شاهنامه

تا زمان تنظیم روایت‌های فارسی در قرون پانزدهم تا هفدهم، خویدوده ازدواج بین عموزادگان تفسیر می‌شد، مثلاً نریمان هوشنگ، با اشاره به پیشینیان اظهار کرده که بزرگترین فضیلت همادین، و دومین آن خویدودات است که هردویشان از آنجا که حاکم زرتشتی نبوده متوقف شده‌اند گرچه باید تلاش شود پیوند ازدواج بین عموزادگان که حاکمان زیادی با آن موافقتند بسته شود (حالا که حاکم مسلمان است این کار راحت تر است تا زمانی که کافر بود). حتی این رسم ظاهراً همیشه آن قدرها رایج نبوده، که شکی در آن نیست زیرا حاکم بهدین نبوده. بنا به دین وزیرکرد بخش ۱۸؛ دوزدسرنیزد دلایلی برای خویدوده داشت. فردوسی ازدواج با محارم را فقط بین بهمن درازدست و خواهرش هما ذکر می‌کند.[۶]
در منابع کلاسیک

ویژگی مشترک منابع غیر ایرانی این است که به ندرت نظرات خود ایرانیان را ذکر می‌کنند اگر هم مواقعی ذکر کنند، نظر روحانیون را ذکر می‌کنند.

منابع متعدد کلاسیک و نویسندگان متأخر به رسم ازدواج با محارم در خانواده‌های پادشاهی هخامنشی پارتی و ساسانی اشاره می‌کنند. برخی از اشارات اولیه یونانی به زنای با محارم غیر پادشاهی آنانی اند که خانتوس لیدیای در کتابش مجیکا یاد کرده، که کلمنت اسکندریه از وی نقل کرده که مغان با مادران، دختران و خواهرانشان رابطه جنسی دارند و کتزیاس از یک ازدواج برادر-خواهر یاد کرده است. هرودوت ذکر می‌کند که کمبوجیه با خواهرش زندگی می‌کرد، گرچه پارسیان پیش از آن هرگز با خواهرانشان نزیسته بودند. برخی از ارجاعات اولیه رومی در کاتولوس یافت می‌شوند. اوید در متامورفیوسش داستان سینیارس شاه پانچایا در شرق عربستان را بازگو می‌کند که دخترش در نتیجه عشقی ممنوع به پدرش از پا درآمد (پسرشان آدونیس بود) و به این اشاره می‌کند که حیوانات با فرزند خود جفت می‌گیرند و اشاره می‌کند به مردمانی که در بینشان پسران به مادرانشان و دخترانشان به پدرانشان می‌پیوندند تا حس وظیفه شناسی شان با عشق مضاعف زیاد شود و آرزو می‌کند که در آنجا به دنیا می‌آمد داستان اوید در Parallela Graeca et Romana پلوتارک هم هست و به یک حماسه قرن ۵ پیش از میلاد که پانیاسیس تعریف می‌کند و آپولودورس در بیبلیوتیکایش از آن یاد می‌کند مربوط است. در این نسخه پدر تئیاس شاه آشوریان است. تنها اوید به دیگر «مردمان» اشاره می‌کند، که نتیحتاً محتمل است همان نوع منبع شعر کاتولوس را داشته باشد و به پارسیان اشاره کند. فرض افزایش وظیفه/از خود گذشتگی توسط «عشق مضاعف» دلایلی را به یاد می‌آورد که در متون پهلوی ارائه شده‌اند. کوینت کورس در تاریخ اسکندر خود داستان سیسمیترس فرماندار سغدی را بازگو می‌کند که با مادرش ازدواج کرد و با او دو پسر داشت، که نشان می‌دهد والدین مجاز بوده‌اند رابطه جنسی با فرزندانشان داشته باشند.[۶]
در منابع یهودی

فیلون اسکندرانی فیلسوف یهودی (۲۰ BCE-50 CE) به ازدواج ایرانیان عالی رتبه با مادرانشان و مقام والای فرزندان این پیوندها اشاره کرده است. خیلی بعدتر، تلمود بابلی اشارات متعددی به ازدواج با محارم دارد. در یوموت (بخش اول نشیم) که موضوعش زن‌برادرستانی و دیگر موارد است، سلسله معماهایی درباره مشرکان (یعنی غیر یهودیان) مطرح شده که روابطشان با خویشان نزدیکشان تناقض آمیز است ولی درون قواعد خویدوده معنا می‌دهد. سپهر خانوادگی مجسم شده عبارتند از: یک مرد با دخترش پسری دارد، که برادر زنش نیز می‌شود. یک مرد با دخترش پسری دارد، و آن گاه با دخترش نوه‌ای دارد، نتیجتاً هم دختر و هم نوه «مادران» پسر و نیز خواهران وی خواهند بود. یک مرد یک پسر و پسر دختری دارد؛ مرد با دختر پسرش نتیجه‌ای دارد؛ هم پسر و هم نتیجه پسران مردند، زین رو برادرند، و مادر نتیجه دختر برادر اوست. یک مرد با مادر خود دختری دارد و سپس او با دختر خود ازدواج می‌کند؛ سپس پدرش با نوهٔ خود ازدواج می‌کند و با او پسرانی دارد؛ نتیجتاً مرد و دخترش یک مادر دارند و خواهر و برادرند؛ پدرش و پدربزرگش هم دو شوهران اویند. یک مرد با مادرش دو دوختر و از یکی از دخترانش یک پسر دارد؛ پسر و دختران او همگی برادر و خواهرند، نتیجتاً دختر ازدواج نکرده هم خواهر دختر است و هم خالهٔ او.

برخی از این روابط به اعتقاد برخی خاخام‌ها امکان پذیر هستند؛ برای مثال، یک مرد از زن اول خود یک دختر و از زن دومش یک پسر دارد، پس از آن پسر با زن اول پدر ازدواج می‌کند، و دختر را دختر زن برادر خود می‌کند. آن چه در پی می‌آید عموماً مجاز است: از سه برادر، یکی (مثلاً روبن) دو دختر دارد، پسر دومی (مثلاً لوی) با یکی از دخترها ازدواج می‌کند و پسری دارد، سومی (مثلاً سیمئون) با دیگر دختر ازدواج کرده پسری دارد؛ پسر سیمئون و نوهٔ لوی نتیجتاً فرزندان دو خواهرند، پدر سیمئون و پدربزرگ پسر برادرند، و مادر پسر سیمئون و مادر نوهٔ لوی خواهرند. به نوشتهٔ یوموت، ازدواج با دختر خواهر شخص توصیه شده است.

در میشنا بر اساس لاویان ۱۸ و ۲۰ یاد شده در تلمود بابلی، جرایم جنسی که به وسیله شلاق مجازات می‌شد مشخص شده است، از جملهٔ آن ارتباط جنسی با خواهر، خواهر پدر، خواهر مادر، خواهر زن، زن برادر، زن برادر پدر، یا یک زن قاعده شده بود. در بحثی که در پی می‌آید، گرچه هیچ اشارهٔ صریحی به رسوم زرتشتی نمی‌شود، مثال موجود در fol. ۱۴a در خصوص «گناهکار پسر یک گناهکار،» که با خواهرش ارتباطات جنسی دارد، که خواهر پدر و مادرش نیز هست، در سپهر خانوادگی توصیف شده در متون و منابع ثانویهٔ پهلوی کاملاً عادی است: یک مرد با مادر خود دو دختر دارد، سپس با یکی از دخترها یک پسر/نوه دارد. پسر/نوه با خاله/عمهٔ خود (= خواهر خود، خواهر پدرش، و خواهر مادرش) روابط جنسی دارد.[۶]
در متون عربی

نویسندگان مسلمان هم این رسم را ذکر کرده‌اند. مثلاً ثعالبی می‌نویسد که زردشت ازدواج بین برادران و خواهران و پدران و دختران را از آن جا که آدم پسرانش را به ازدواج دخترانش درآورده بود حلال کرد. به گفته نویسندگان متعدد، در قرن هشتم به آفرید ازدواج خویشاوندی را ممنوع کرد. مسعودی زنای با محارم زردتشیان را ذکر می‌کند و گزارش می‌دهد که اردشیر یکم به مردمش گفت با خویشان نزدیکتان ازدواج کنید تا پیوندهای خانوادگی محکمتر شود. او تنها نویسنده‌ای است که گزارش می‌دهد که فریدون از نوه‌اش (دختر ایرج) دخترانی داشت. مورخین متعدد داستان ازدواج بهمن پسر اسفندیار با دختر خود خومنه/هومنه را نقل کرده‌اند که پسرش دارا را از او داشت. علاوه بر این، اشاراتی متعدد به انواع مختلف ازدواج‌های مجوسان در سرتاسر ادبیات عرب وجود دارد که گ. ی. گلدر به آن‌ها به کرات اشاره کرده است: ابوحیان توحیدی در قرن دهم این رسم و ابداع آن توسط زرتشت را مثالی از تباهی، عقب ماندگی ذهنی، و فریب خوردگی پارسیان غیر عرب می داند و بر این واقعیت تأکید می‌کند که این مسئله منجر به عوارض هنگام تولد می شده گرچه او به هیچ مورد معاصری اشاره نمی‌کند. به طرز جالبی گفته می‌شد که، برخلاف ادعای اوید حیوانات هم این رسم را اجرا می‌کنند. فن گلدر همچنین به منابعی ارجاع می‌دهد که بر اساس آن پارسیان از قرن یازدهم به بعد دیگر خویدوده را انجام نمی‌دادند که روایات فارسی منطبق است. ازدواج با نزدیکان زرتشتی اغلب موضوع جوک‌ها و حکایات نقیضه آمیز علیه آداب دین آنها از جمله عبادت، شستن گومیز (ادرار گاو) گاور و اتحادهای با نزدیکان به طور مشخص مادر، بود.

موضوع ازدواج با محارم زرتشتیان در مباحثات در خصوص دین زرتشتی هم بروز می‌کرد. آنان نیز چون یهود و مسیحیان اهل ذمه بودند، و گاه گاهی اهل کتاب طبق بندی می‌شدند. جزیه وضعیت ذمه بودن آنان را تضمین می‌کرد، تا زمانی که جزیه می‌پرداختند تا حدی مجاز بودند آداب خود را اجرا کنند. بنا بر برخی دانشوران مسلمان این شامل زنای با محارم نیز می‌شد، چنان که شافعی گزارش می‌دهد مجوس مجاز بودند به بی ایمانی خود ادامه دهند که از زنای با محارم بدتر بود. پس از شافعی و دیگران که با او موافق بودند، مخالفت‌های جدی ظهور کرد و ابن قیم جوزیه در احکام الذمه نوشت که محو این رسوم خدا را از تایید آن خشنودتر خواهد ساخت. در مباحثه بر سر خارج کردن زرتشتیان از اهل کتاب، گفته شد که آنان زمانی کتابی داشتند که به دلیل زنای شاهشان با دختر یا خواهرش از آنان گرفته شد که آن شاه ممکن است جمشید یا فریدون بوده باشد.[۶]
باور به تحریف

به اعتقاد علیرضا شاپور شهبازی، در منابع زرتشتی مهمترین سند برای اثبات گاتها و اوستا می‌باشند. در گاتاها که سروده خود زرتشت است، واژه خویتو، یعنی خود/خویش، مذکور است اما از خویتو ودثه ذکری نیست. اما در یسنا که از قدیمی ترین بخش‌های اوستاست نخستین بار از واژه خویتوتک به معنای ازدواج با خویشاوندان استفاده شده است. در هیچ یک از بندهای اوستا از قدیمی ترین آن گرفته که امروزه معتقدند که خود زرتشت سروده تا متاخرترین آن هیچ کجا از خویدوده به عنوان ازدواج با محارم یاد نشده و به معنای ازدواج با خویشاوندان نزدیک مانند عموزادگان و… یاد شده که امری پسندیده برای پاک نگه داشتن نسل و خون بوده است و تاکید خاصی بر آن صورت نگرفته. اما در منابع اواخر دوره ساسانی و بعد از آن مانند دینکرد و ارداویراف نامه و برخی تفاسیر موبدان در بعضی از قسمت‌ها از ازدواج با محارم سخن آمده است. شهبازی اثبات می‌کند که در اواخر دوره ساسانی که ورود ادیان غیر زرتشتی مانند مسیحی و بودایی و اسلام و همینطور ورود نژادهای غیر ایرانی موبدان را بران داشت تا برای جلوگیری از این هجوم دست به تحریف این امر بزنند. توضیحات بسیار و تاکید فراوان بر انجام ازدواج با محارم در این دوره خود گواه این است که ایرانیان با این امر مخالفت نموده‌اند لذا موبدان ترک این عمل را امری مجرمانه دانسته و مجازات بسیار شدیدی برای آن رقم می‌زدند، حال اینکه نه در اوستا و منابع قدیمی تر این امری مجرمانه بود و نه اینچنین تاکید بدان می‌شد. و اگر چنین امری رسمیت داشت تا کنون نژاد ایرانی مخصوصا زرتشتیان دچار دگرگونی‌های ژنتیکی می‌شدند و نسلی بیمار برجا می‌ماند. در هر صورت واضح است که ازدواج با محارم در ایران باستان شناخته شده نبوده و در چند مورد معدود تاریخی امری ناپسندیده به شمار می رفته است همانطور که هرودوت نقل می‌کند که کمبوجیه با خواهر خود هتوسا ازدواج کرد که یک چنین زناشویی برای آزادگان ایرانی (منظور از آزادگان بزرگان سلطنتی است) پیشینه نداشت و کمبوجیه ناچار شد قانون پارسی را بشکند تا بر خواست خود دست یابد.[۹] و البته در اواخر دوره ساسانی این امر به معنای ازدواج با محارم شروع به کار کرد که در بین مردم مقبولیتی نداشت.[۷] بعد از اسلام می‌توان گفت که به مرور زمان این امر از بین رفت کمااینکه زرتشتیان امروز و پارسیان هند چنین امری را روا نمی‌دارند و آن را ازدواج با عموزادگان خویش می‌پندارند. به نوشته شاپور شهبازی، خَویدوده به معنی ازدواج با محارم بکار رفته در واقع معنای «ازدواج با خویشاوندان» می داده، که بر اثر سؤ تعبیر واژه‌های معادل «دختر» و «خویش» و «خواهر»، به ازدواج با محارم تفسیر شده و مایه گمراهی مورخان یونانی و رومی و ارمنی و مسیحی و اسلامی و حتی زرتشتی گردیده است. ازدواج با محارم در ایران باستان روا نبوده است با اینحال به رغم این ناروایی، چند مورد تاریخی از این گونه ازدواجها رخ داده است.[۷]

شاپور شهبازی در مورد خویدوده می‌گوید: در اواخر دوره ساسانی که نژادهای غیر ایرانی در ایران رو به ازدیاد بود و دین‌هایی همچون اسلام و مسیحیت و بودایی و.. رو به گسترش بود برخی از موبدان زرتشتی برای مقابله با این رویه دست به تحریف عمل خویدوده که معنی آن ازدواج با خویشاوندان بود زدند و حتی همان زمان هم در بین ایرانیان امری ناپسندیده به حساب آمد.[۷]

مرتضی راوندی در کتاب تاریخ اجتماعی ایران چنین می‌گوید:[۱۰]

در دوره ساسانی چیزی که بیش از همه دستخوش تصرف و ناسخ و منسوخ و جرح و تعدیل موبدان بوده حقوق شخصی است. بویژه احکام ازدواج و ارث به اندازه‌ای پیچیده و مبهم بود که موبدان هر چه می‌خواستند می‌کردند و در این زمینه اختیاراتی داشتند که در هیچ شریعتی به روحانیان نداده‌اند.»

برخی این ازدواج را وسیله درباریان برای پاک و خالص نگه داشتن نژاد خود می‌دانستند.

کریستن سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان می‌گوید:[۱۱] «اهتمام در پاکی نسب و خون خانواده یکی از صفات بارز جامعه ایرانی به شمار می‌رفت، تا به حدی که ازدواج با محارم را جایز می‌شمردند و چنین وصلتی را خویذوگدس (در اوستا خوایت ودث) می‌خواندند این رسم از قدیم معمول بود.»

وی همچنین کاربرد این واژه در اوستا را به معنای دیگری می‌داند که در دوران‌های بعد مورد تحریف و سواستفاده قرار گرفته است. وی چنین می‌گوید:[۱۲] «حتی در عهد هخامنشیان اگر چه معنی لفظ خوایت ودث در اوستای موجود مصرح نیست ولی در نسک‌های مفقود مراد از آن بی شبهه مزاوجت با محارم بود.»
در حقوق دینی

در متون مربوط به حقوق دینی، از جمله هیربدستان، شایست و ناشایست، و روایت امید اشوهشتان و آذرفرنبغ فرخزادان هم موضوع ارزش خویدوده را مورد اشاره قرار داده‌اند. هیربدستان در اولین اشاره به خویدوده می‌گوید فضل (کربگ) «هیربدستان کردن» (درس خواندن برای موبد شدن) از خویدوده متفاوت است، زیرا اولی یک چیز است، دومی دو چیز، و منبع دیگری هم همین را می‌گوید.
در حقوق سکولار ساسانی

مادیان هزاردستان اشارات اندکی به روابط خودیدوده دارد. خود این لفظ استفاده نشده، شاید به این دلیل که دقیق نبوده و به روابط متنوعی اشاره داشته.

این مواردیست که در این کتاب آمده: بحث درباره میراث دختر بزرگ از بین دو دختر مردی بی وصیت نامه که پدر به او سهمی به عنوان دختر داده؛ آیا باید از مابقی املاک او هم به عنوان امین سهمی ببرد یا نه. این مورد با موردی قیاس می‌شود که در آن پدر به دخترش سهمش را به عنوان دختر می‌دهد و سپس با وی ازدواج می‌کند. بنا بر یک منبع او باید به عنوان همسر هم سهمی ببرد، در حالی که دیگری می‌گوید نباید سهم ببرد و سومی می‌گوید سومی استور (امین) خواهد بود ولی دختر جوانتر سهم می‌برد. در ۱۰۴٫۹-۱۴ مردی شیئی طلایی را به زنش و نقره‌ای را به دخترش می‌دهد. اگر او با دخترش ازدواج کند، سوالی که پیش می‌آید این است که آیا دخترش می‌تواند هر دوی آنها را داشته باشد؟ پسر و دختر ازدواج می‌کنند و صاحب یک دختر و سپس یک پسر می‌شوند و دختر اولی را ارث می‌برد زیرا آنها فقط یک فرزند می‌توانند داشته باشند که بچه اول باشد. ۱۸٫۷-۱۲ پدری می خواخد چیزی را که دارد به عنوان استور پس از ده سال به پسرش داده شود. اگر پسر با دختر پدر ازدواج کند، آن شی پس از ده سال متعلق به پسر و استور او خواهد بود و همچنین اگر قبل پایان ده سال با وی ازدواج کند. اگر با وی ازدواج نکند متعلق به او نخواهد بود اگر پدر جنین وصیت کرده باشد. نمونه‌ای از ازدواج مادر-پسر وجود ندارد.

مسایل مختلف حقوقی همچنین در متون حقوق دینی ظهور می‌کنند. مثلاً در اشاره دوم هیربدستان می‌گوید اگر دختری پیش از نه سالگی به بلوغ جنسی برسد مرد می‌تواند با او مانند زن عادی یا خویدوده به شیوه معمول تماس جنسی داشته باشد.
ژنتیک زرتشتیان

از دهه ۱۹۴۰ روی زرتشتیان مطالعات ژنتیک انجام شد. شاپور فریدون دسایی در کتابش در ۱۹۴۰ بخشی را به درون همسری و مسئله خویدوده اختصاص می‌دهد: «Qaetvadatha و تفسیر تاریخی آن» و یکی هم در خصوص این که آیا پارسیان در حال به زوال رفتنند.[۶]
تفسیر دانشگاهیان
مری بویس

بویس در اینباره می‌نویسد:

    دو سند به خط یونانی،‌ عبارت‌های تاریخ و نام سلطنتی شاهنشاهی پارتی (یا ارشکی)‌ وقت و نام همسران اصلی وی را در بر دارند. در سند قدیم چنین آمده است: «در عهد شاهنشاه ارشک … و شهبانوان سیاک،‌ خواهر تنی و همسر وی،‌ و اریه‌زاد مشهور به اَوتُمَه،‌ دختر شاه بزرگ،‌ تیگران، و همسر وی (یعنی ارشک)،‌ و آزاد،‌ خواهر تنی و همسر وی». این عبارت‌ها شهادتی روشن از معاصران به دست می‌دهد که اشکانیان در عمل خویدوده،‌ از هخامنشیان پیروی می‌کردند، و این شاه،‌ بخصوص کمبوجیه،‌ با دو خواهر تنی خود خویش زناشویی کرده بود. در میان دست‌نشاندگان و همسایگان زرتشتی آنها،‌ موارد دیگری از زناشویی خواهر-برادری ذکر شده است؛ مثلاً‌ زناشویی هلنا با مُنوبازوسِ ادیابنه‌ای و اِراتو و تیگران چهارم از سلسله آرتاکسیِ ارمنستان. تیرداد اول،‌ پادشاه بسیار مومن ارمنستان در کتیبه‌اش واقع در گارنی،‌ خود را برادر شهبانویش توصیف می‌کند. این موضوع که چنین رسمی منحصر به شاهزادگان نبود،‌ از نوشته بردیصان،‌ متعلق به سده دوم میلادی معلوم می‌شود که به عمل زناشویی با نزدیکان در میان پارسیان آسیای صغیر،‌ به عنوان نمونه‌ای از پای‌بندی مردم به رسوم اجدادی حتی به هنگام اقامت در سرزمین‌های بیگانه،‌ اشاره می کند.[۱۳]

خرید بهترین فلزیاب های دنیا 09013545415


برچسب‌ها: آیین ازدواج و زناشویی دوران ایران باستان ازدواج ایران باستان پارسیان

تاريخ : 10 / 11 / 1395 | | نویسنده : کوروش |

توضیحاتی درباره انواع نکاح و ازدواج غیر شرعی در زمان جاهلیت عرب و قبل از اسلام

 

 

در زمان جاهلیت عرب پیش از اسلام ،چندین نوع ازدواج در میان مردم عرب مرسوم بوده که البته تنها یک نوع از این انواع ازدواج هاصحیح و شرعی بوده و در بقیه موارد متاسفانه ازدواج هایی صوت گزفته که شایسته نبوده و نسل هایی از این نکاح های غیر شایسته در جامعه آن زمان پدیدار شد که بعد ها در طول تاریخ منشأ بسیاری از دشمنی ها با اهل بیت پیامبر اکرم (ص) گردید

ما در این مبحث به خاطر آشنایی بهتر شما عزیزان باوضعیت آن زمان جامعه جاهلیت و کار عظیمی که پیامبر اکرم (ص)درآن روزگارانجام دادند و ائمه (ع) هم راه ایشان را ادامه دادند و از طرف دیگر آشنایی با تاریخ پیش از اسلام به عنوان یک مسلمان ، لازم دانستیم که به طور ضمنی و کلی اشاره ای به این نوع ازدواج ها داشته باشیم تا بفهمیم که اسلام واقعا چه کار عظیمی انجام داده است و چرا ازدواج شرعی را فقط به ۲ نوع ازدواج منحصر کرده است ؟! مگر قبل از آن چه بوده و چه نسل هایی از این ازدواج ها پدید آمده اند

انواع نکاح در آن زمان به شرح زیر بوده است که برای هر نوع از این ازدواج ها نمونه های بسیاری در تاریخ ذکر شده است :

   ۱ ــ نکاح صحیح :  این نوع ازدواج در میان بازماندگان حضرت اسماعیل (ع) واجداد پیامبر گرامی اسلام (ص )رایج بود

و تنها ازدواج صحیح آن زمان بوده است . این نوع نکاح ، همانند ازدواج های شرعی امروزی بود که مردی پیش پدر دخترمی رفت و از وی خواستگاری می کرد وپدر دختر هم او را به عقد آن مرد در می آورد و خطبه عقد خوانده می شدو ازدواج صورت می گرفت .

 ۲ ــ نکاح استبضاع :

نکاح استبضاع یعنی  مردی برای اصلاح نسل خویش ،همسرش را در اختیار بیگانگان ، مثلا بزرگ قبیله قرار دهد .

 ۳ ــ نکاح جمعی :

در این نوع ، یک گروه مشخص چند نفری از مردان با یک زن ارتباط داشتند و اگر آن زن صاحب فرزندی می شد ،

همه آن مردها را جمع می کرد و می گفت که این فرزند شبیه فلان کس  است ، پس فرزند اوست و آن مرد را به عنوان پدر آن بچه محسوب می کردند

 ۴ ــ   ازدواج پرچمداران ( صواحب الرّایات)

زنانی در آن زمان در مکه زندگی می کردند  که بر سردر خانه هایشان « پرچم » نصب می کردند و این کار انها  این مفهوم را داشت که هر مردی می تواند با این ها ازدواج کند و ارتباط برقرار کند

 ۵ ــ نکاح  شغار:

نکاح شغار به این صورت بود که یک مردی به مرددیگری می گفت که مثلا من خواهرم را به تو می دهم و مهریه اش این باشد که توهم خواهرت را به من بدهی و هیچ صحبت دیگری در میان نبود . این هم نوعی از ازدواج زمان جاهلیت

عرب بود که مهریه  برداشته می شد و فرد هم باید عین همان کار را برای شخص مقابلش انجام می داد .
 ۶ ــ نکاح  مقت :
این نوع ازدواج یعنی در تملک گرفتن همسر پدر .

این نکاح بسیار مشکل ساز بود و به این صورت بود که اگر مردی از دنیا می رفت که چند همسر داشت ، پسر این پدر به مادر خودش کاری نداشت ،

ولی بقیه همسران پدرش را به ارث می برد و یا مالکیت آنها را به دست می آورد که یا خودش می توانست با آنها ازدواج کند و یا آنها را به ازدواج مردان دیگر در می آورد ؛در صورتی که الان حکم اسلام این است که ۳همسر دیگر پدر هم به زید محرم می شوند و حکم مادر را برای آنهادارد

۷ـــ نکاح بدل :
در این نوع ازدواج ، متاسفانه ، مرد متاهلی به مردمتاهل دیگری پیشنهاد می داد که زن هایشان را با همدیگر عوض کنند !

دراينجا خالي ازلطف نيست كه اشاره اي هم به جایگاه زن در عصر جاهلیت كنيم :

     
  زنان عرب در دوره‏ى قبل از اسلام، نه تنها از حقوق اوليه انسانى بهره‏اى نداشتند، بلكه از هر حيوانى پست‏تر و زبون‏تر به شمار مى‏رفتند. با زنان و دختران، مانند چهارپايان رفتار مى‏كردند و آنان را به صورت كالا در معرض خريد و فروش قرار مى‏دادند.

زنده به گور كردن دختران در ميان پاره‏اى از اعراب به ويژه طايفه اسد و تميم رواج داشت. اينان، به خاطر حماقت و نادانى، دخترانشان را زنده به گور مى‏كردند.

اين عمل جنون‏آميزشان بدان خاطر بود كه مبادا دخترانشان در جنگ به اسارت دشمن درآيند و موجب ننگ و عارشان گردند و نيز معتقد بودند، اگر دخترانشان با افراد بيگانه ازدواج كنند، سبب ازدياد نفوس‏شان گشته و در نتيجه به روزيشان افزوده خواهد شد و اين، موجب شكست اينان مى‏شود، ولى قرآن كريم علت اصلى كشتن فرزندان را فقر و ندارى و تنگدستى مى‏داند.

«فرزندانتان را از بيم تنگدستى مكشيد. ما به آنان و به شما روزى مى‏رسانيم.»

در اين دو آيه شريفه علت اصلى فرزندكشى بيم ندارى و گرسنگى معرفى شده است.

به هر حال، چه عامل اقتصادى و چه عوامل ديگر، هرچه باشد، سبب شدند كه زنده به گور شدن دختران در ميان اعراب جاهلى به صورت رسم و عادت درآيد و به ديگر قبايل سرايت كند.

قرآن كريم درباره وضع زن در جاهليت و عكس‏العمل مرد نسبت به او چنين مى‏فرمايد: «وقتى به مردى خبر داده مى‏شد كه دخترى پيدا كرده، رنگش از خشم تيره مى‏شد و از روى شرمندگى از انظار مردم پنهان مى‏گشت. سپس يا با نهايت بى‏علاقگى از دختر نوزاد، نگهدارى مى‏كرد و يا كودك بى‏گناه را زير خاك پنهان مى‏نمود.» (۴)

نحوه دختركشى در ميان قبايل عرب، متفاوت بود. بعضى نوزاد دختر را سر مى‏بريدند و بعضى ديگر از بالاى كوه پرتاب مى‏كردند و گروهى نيز در آب غرق مى‏كردند.

  جنايات نسبت به زنان و دختران
     
  در ميان بعضى قبايل، رسم چنين بود كه زنان باردار به هنگام وضع حمل به نقطه‏اى دور از خانواده‏هاى خود در صحرا مى‏رفتند و با كمك زنان ديگر به حفر گودال مى‏پرداختند تا اگر نوزاد دختر باشد، كودك بى‏گناه را در ميان گودال دفن نمايند و زحمت پدر در به خاك سپردن فرزند، كم شود.

در نتيجه، با كشتن دختران بى‏گناه از تعداد زنان كاسته مى‏شد و بالاجبار، هر سه يا چهار مرد با يك زن ازدواج مى‏كردند. چنين ازدواجى را «ضمد» مى‏ناميدند. زن، پس از وضع حمل، به ناچار، به شوهران خود مراجعه مى‏كرد و از ميانشان پدرى براى فرزند خويش پيدا مى‏نمود و نوزاد به هر كدامشان كه بيشتر شباهت داشت، تعلق مى‏يافت و او پدرش محسوب مى‏شد.

حال، بايد ديد فرزندانى كه از خون و شير مادرانى كه داراى همسران متعددى بودند، تغذيه مى‏كردند، داراى چه روحيه و خلق و خويى مى‏شدند و در جامعه چه ارزش و قيمتى داشتند؟
در اعراب عصر جاهليت، مادر هيچ‏گونه نقشى در سرنوشت فرزندان خويش نداشت و تنها پدر بود كه از اختيارات نامحدود درباره فرزندان استفاده مى‏كرد. حتى مادر با آن همه عواطف مادرى كه وديعه الهى است، نمى‏توانست از زنده به گور شدن دختران جلوگيرى كند و ناگزير شاهد مرگ جانگداز جگرگوشه‏اش- كه قلب كوچكش مالامال از اميد به زنده ماندن و زيستن بود- مى‏شد.

حجاب:

اطلاع تاریخی ما آنگاه کامل است که بتوانیم درباره همه مللی که قبل از اسلام بوده اند اظهارنظر کنیم. قدر مسلم اینست که قبل از اسلام در میان بعضی ملل حجاب وجود داشته است. تا آنجا که من در کتابهای مربوطه خوانده ام در ایران باستان و در میان قوم یهود و احتمالا در هند حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده سخت تر بوده است. اما در جاهلیت عرب حجاب وجود نداشته است و به وسیله اسلام در عرب پیدا شده است.

تاریخچه حجاب در ایران باستان :

در جلد اول ” تاریخ تمدن ” صفحه ۵۵۲ راجع به ایرانیان قدیم می گوید: ” در زمان زردشت زنان منزلتی عالی داشتند، با کمال آزادی و با روی گشاده در میان مردم آمد و شد می کردند… “. آنگاه چنین می گوید: ” پس از داریوش مقام زن مخصوصا در طبقه ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند ولی در مورد زنان دیگر، گوشه نشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفته رفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پرده پوشی در میان مسلمانان به شمار می رود.

زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند، و هرگز به آنان اجازه داده نمی شد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر با برادرشان باشد ببینند. در نقشهائی که از ایران باستان بر جای مانده هیچ صورت زن دیده نمی شود و نامی از ایشان به نظر نمی رسد… “.

چنانکه ملاحظه می فرمائید حجاب سخت و شدیدی در ایران باستان حکمفرما بوده، حتی پدران و برادران نسبت به زن شوهردار نامحرم شمرده می شده اند.
به عقیده ویل دورانت مقررات شدیدی که طبق رسوم و آئین کهن مجوسی درباره زن حائض اجرا می شده که در اتاقی محبوس بوده، همه از او در مدت عادت زنانگی دوری می جسته اند و از معاشرت با او پرهیز داشته اند سبب اصلی پیدا شدن حجاب در ایران باستان بوده است. در میان یهودیان نیز چنین مقرراتی درباره زن حائض اجرا می شده است.

ویل دورانت در جلد ۱۰ ” تاریخ تمدن ” صفحه ۲۳۳ راجع به ایرانیان باستان می گوید: ” داشتن متعه بلامانع بود. این متعه ها مانند معشوقه های یونانی آزاد بودند که در میان مردم ظاهر و در ضیافت مردان حاضر شوند، اما زنان قانونی معمولا در اندرون خانه نگهداری می شدند. این رسم دیرین ایرانی به اسلام منتقل شد “.

تاریخچه حجاب در میان یهود:

ویل دورانت در صفحه ۳۰ جلد ۱۲ ” تاریخ تمدن ” (ترجمه فارسی راجع به قوم یهود و قانون تلمود می نویسد: ” اگر زنی به نقض قانون یهود می پرداخت چنانکه مثلا بی آنکه چیزی بر سر داشت به میان مردم می رفت و یا در شارع عام نخ می رشت یا با هر سنخی از مردان درد دل می کرد یا صدایش آنقدر بلند بود که چون در خانه اش تکلم می نمود همسایگانش می توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه او را طلاق دهد “.

علیهذا حجابی که در قوم یهود معمول بوده است از حجاب اسلامی چنانکه بعدا شرح خواهیم داد بسی سخت تر و مشکلتر بوده است.

تاریخچه حجاب در هند
درهند نیز حجاب سخت و شدیدی حکمفرما بوده است ولی درست روشن نیست که قبل از نفوذاسلام در هند وجود داشته است و یا بعدها پس از نفوذ اسلام در هند رواج یافته است وهندوان غیر مسلمان تحت تأثیر مسلمانان و مخصوصا مسلمانان ایرانی حجاب زن را پذیرفته اند. آنچه مسلم است اینست که حجاب هندی نیز نظیر حجاب ایران باستان سخت و شدید بوده است. از گفتار ویل دورانت در جلد دوم تاریخ تمدن بر می آید که حجاب هندی به وسیله ایرانیان مسلمان در هند رواج یافته است.

نهرو پس از سخنانی که از او نقل کردیم می گوید: ” متأسفانه این رسم ناپسند کم کم یکی از خصوصیات جامعه اسلامی شد و هند نیز وقتی مسلمانان بدینجا آمدند آنرا آموخت “. به عقیده نهرو حجاب هند به واسطه مسلمانان به هند آمده است. ولی اگر تمایل به ریاضت و ترک لذت را یکی از علل پدید آمدن حجاب بدانیم باید قبول کنیم که هند از قدیمترین ایام حجاب را پذیرفته است. زیرا هند از مراکز قدیم ریاضت و پلید شمردن لذات مادی بوده است.

راسل در ” زناشوئی و اخلاق ” صفحه ۱۳۵ می گوید: ” اخلاق جنسی آنچنان که در جوامع متمدن دیده می شود از دو منبع سرچشمه می گیرد: یکی تمایل به اطمینان پدری، و دیگری اعتقادمرتاضانه به خبیث بودن عشق.

 

اخلاق جنسی در اعصار ماقبل مسیحیت و در ممالک خاور دورتا به امروز فقط از منبع اول منشعب می شود، و استثنای آن هند و ایران است که ظاهراریاضت طلبی در آنجا پدید آمده و در سراسر جهان پراکنده شده است آنچه مسلم است اینست که قبل از اسلام حجاب در جهان وجود داشته است و اسلام مبتکر آن نیست،

 

اما اینکه حدود حجاب اسلامی با حجابی که در ملل باستانی بودیکی است یا نه؟

 

و دیگر اینکه علت و فلسفه ای که از نظر اسلام حجاب را لازم می سازدهمان علت و فلسفه است که در جاهای دیگر جهان منشأ پدید آمدن حجاب شده است یا نه؟مطالبی است که به تفصیل درباره آنها سخن خواهیم گفت.

در کتاب مقدس یهود پوشاندن موی سر، لزوم پرهیز از زنان فریبکار و بیگانه، نهی از لمس و تماس و واژه چادر، نقاب و برقع آمده است. به عنوان نمونه در مورد عروس یهودا می خوانیم: پس رخت بیوکی را از خویشتن بیرون کرده، برقعی به رو کشیده و خود را در چادری پوشید و به دروازه عینایم که در اره تمنه است بنشست.

در(تلمود) اصلی ترین کتاب فقهی که به گفته ویل دورانت اساس تعلیم و تربیت یهود است نیز بر لزوم پوشاندن سر از نامحرمان، لزوم سکوت زن و پرهیز از هرگونه آرایش برای سایر مردها، پرهیز از نگاه زن به مردان بیگانه، اجتناب از نگاه مرد به زنان نامحرم و لزوم پرهیز از هر امر تحریک آمیز تأکید شده است.

مسیحیت نه تنها احکام شریعت یهود در مورد حجاب را تغییر نداد، بلکه قوانین شدید آن را استمرار بخشید و در برخی موارد قدم را فراتر نهاد و با سختگیری بیشتر وجوب حجاب را مطرح ساخت، زیرا در شریعت یهود تشکیل خانواده و ازدواج امری مقدس می شد و طبق نوشته ویل دورانت در سن بیست سالگی اجباری بود، اما از دیدگاه مسیحیت قرون اولیه تجردمقدس شمرده می شد.

بنابراین مسیحیت برای از بین بردن زمینه هر گونه تحریک و تهییج، زنان را به صورت شدیدتری به رعایت کامل پوشش و دوری از هرگونه آرایش و تزیین فرا خواند. برابر متون تاریخی چادر و روبند، برای همگان- حتی برای خاتونهای اشراف- ضروری بود و در اعیاد نیز کسی آن را کنار نمی گذاشت، بلکه با طلا و نقره و پارچه های زربفت آن را تزیین می کردند.

    برده‌داری در ادیان:

برده‌داری یک شکل افراطی نابرابری اجتماعی است که در آن بعضی افراد، در واقع به عنوان دارایی، در تملک دیگران‌اند. برده داری یکی از فرماسیون های است که در جریان تکامل تاریخ، جای کمون اولیه را گرفته است. این نخستین صورت بندی کلاسیک اجتماعی- اقتصادی بر شالوده استثمار فرد از فرد است که در آن طبقات وجود دارد و به جای تساوی بین افراد، مناسبات فرماندهی و فرمانبرداری پدید می‌شود. برده داری، در مرحله تلاشی کمون اولیه و بر شالوده افزایش نابرابری اقتصادی که خود ثمره پیدایش مالکیت فردی بود، شکل گرفت.

تاریخچه
در ایالات متحده آمریکا،آمریکای جنوبی،و هند غربی در قرن هجدهم و نوزدهم، برده‌ها تقریباً فقط به عنوان کارگران مزرعه و خدمت‌کاران خانگی مورد استفاده قرار می‌گرفتند.

 

در آتن قدیم، بردگان ممکن بود مشاغل مختلف داشته باشند.در روم،بسیاری از بردگان باسواد بودند و به عنوان کارگزاران اداری حکومت کار می‌کردند؛بسیاری در زمینه مهارت‌های صنعتی آموزش دیده بودند. در روم،بعضی بردگان به تجارت می‌پرداختند در حالی که بعضی در کشت‌زارها و معادن کار می‌کردند. در آشور،سومر،بابل و مصر، با بردگان با خشونت بسیار رفتار می‌شد.

تجارت برده تا قرن نوزدهم توسط کشورهای اروپایی و ایالات متحده آمریکا انجام می‌گرفت.در حدود یک قرن پیش در آمریکای شمالی و جنوبی به بردگان آزادی داده شد. برده‌داری،امروزه در جهان به طور کامل ریشه‌کن گردیده است.

برده‌داری در ادیان مختلف

برده‌داری در ادیان مختلف و در سالهای گوناگون تاریخ بشر، از برخوردهای متفاوتی در بین شارعان و بنیانگزاران ادیان برخوردار بوده است. بدین روی این عمل را در ادیان مختلف مروری میکنیم:

برده‌داری در دین یهود

در دین یهود برده‌داری جایز شمرده شده است و بردگانی که در تملک بنی‌اسرائیل بودند، به میراث می‌رسیدند. عبرانیان می‌توانستند دختر یا پسر خود را به بردگی بفروشند. مجازات کشتن یک برده در نزد یهود کمتر از مجازات قتل یک مرد آزاد بود. اگر مرد یهودی چشم بنده‌ عبرانی‌اش را نابینا می‌کرد، یا دندان بنده‌اش را می‌شکست، می‌بایست او را آزاد می‌نمود.

 

اگر گاوی بنده یا کنیزی را به شاخ می‌زد، سی مثقال نقره به صاحب برده داده می‌شد و گاو را هم سنگسار می‌کردند، در حالی که اگر گاو مرد یا زن آزادی را به شاخ می‌زد، گاو سنگسار شده و صاحب گاو نیز کشته می‌شد. نزد یهود مردی که با کنیز خویش می‌آمیخت، عملش زنا محسوب می‌شد و زن او حق داشت آن کنیز را بفروشد و از خانه خویش دور کند. در بین شخصیت‌های تورات؛ ابراهیم،بوعز،شائول،اسحاق،سلیمان و داوود برده داشتند.

برده‌داری در دین مسیح
دین مسیح شریعت یهود را تأیید کرده و برده‌داری را نیز جایز شمرده است. این دین بردگان را به تسلیم و اطاعت صاحبانشان دستور داده است، و در این حکم فرقی بین صاحبان ملایم و پرخاشگر نیست. در این دین به بردگان دستور داده شده است که در نزد صاحبانشان کمال امانت رابه جای آورند،آنان را شاد سازند و از حاضرجوابی بپرهیزند. همچنین دین مسیح بردگان را به خدمت با اخلاص و فداکاری تشویق کرده و آنان را از ریاکاری بازداشته است. در نامه پولس به قلسیان، به مردم توصیه شده که با بردگانشان رفتار عادلانه داشته باشند.  نزد مسیحیان فرزندی که از یک کنیز برای مرد به دنیا می‌آمد،برده بود

برده‌داری در اسلام

بردگی در اسلام، به هفت شکل مختلف (بنابر نظر مشهور) می‌تواند به وجود بیاید. بسیاری از علمای مسلمان معاصر شش شکل از این هفت شکل را غیر شرعی دانسته و معتقدند که بردگی فقط از طریق اسارت کفار حربی در جهاد شرعی (که در زمان غیبت امام زمان ناممکن است) امکان دارد.

کتاب قرآن در بخش‌های مختلف با تفصیل به موضوع برده‌داری پرداخته و چگونگی نحوه داشتن برده‌های زن و چگونگی برقرار کردن رابطه جنسی با آنان و همچنین آزاد کردن بردگان پرداخته است. اسلام اصل برده‌داری را به رسمیت می‌شناسد. بردگی در اسلام، به هفت شکل مختلف (بنابر نظر مشهور) می‌تواند به وجود بیاید.۱
برده داری با ورود اسلام به ایران وارد شده و در جامعه ایران باستان وجود نداشته است و این از افتخارات فرهنگ ایرانیان باستان محسوب می شود.

تاریخچه
در عربستان پیش از اسلام، بردگان در تملک کامل صاحبانشان قرار داشتند. با ظهور اسلام، محمد پیروانش را به خریدن و آزاد ساختن بردگان تشویق کرد. در مدت کوتاهی از بعثت محمد، بردگانی چون عمار یاسر، بلال حبشی، هلال حبشی، ابوفهیره و کنیزانی چون لبینه، زنیره، نهدیه و ام‌عبیس آزاد گشتند.اسلام تمام افراد را با هم برابر دانست و تنها ملاک برتری را تقوا دانست.

 

قرآن نیز بندگی غیرخدا را ممنوع ساخت  و تمام انسان‌ها را با یک‌دیگر برادر دانست.  اسلام، برده‌داری را ممنوع نکرده، حقوق بردگان نیز با دین اسلام تغییر چندانی نکرد و اقدام چشمگیری که اسلام در احیای حق بردگان انجام داد، ملاطفت با ایشان بود چنانچه رفتار با ملاطفت همراه با انسانیت را به صاحبان بردگان توصیه کرد، در جامعه اسلامی برده به مثابه عضو خانواده تلقی شده‌است، پیامبر اسلام برده‌ای به نام زید بن حارث را به فرزند خواندگی خود برگزید،

 

امامان مذهب شیعه نیز رفتار همراه با مهربانی با غلامان و کنیزان پیشه کرده‌اند و همواره سر یک سفره با ایشان غذا می‌خوردند، ولی اربابان بردگان در به خدمت گرفتن و نیز کامجویی جنسی از بردگان آزاد بوده‌اند. پیغمبر اسلام، کسی را که بنده خودش را بزند از بدترین مردم خوانده بود و وقتی نیز توصیه کرد که بندگان را عبد نخوانید بلکه مرد جوان(فتی) بخوانید.

 

پیغمبر اسلام با این سخن که بدترین مردم آن‌است که مردم را می‌فروشد، مخالفت اسلام را با تجارت برده علنی کرد. بندگان درم‌خرید در غزنه، هند و مصر سلطنت‌هایی را به وجود آوردند و بعضی نیز به خلافت رسیدند. در بین بندگان مسلمان کسانی بودند که در امور اجتماعی و امور حکومتی نقش داشتند و در مجالس ادبی و سیاسی شرکت می‌کردند. بندگان مسلمان حق تصرف در دارایی خود را داشتند و به راحتی می‌توانستند کار کرده و از عواید آن بهره‌مند شوند.

 

پیغمبر اسلام در جنگ بدر، تمام اسیران را آزاد کرد و فقط در جنگ بنی‌المصطلق برای این که مشرکان در بین خانواده‌های مسلمان پخش شوند و به تدریج اصلاح شوند؛دستور داد که افراد قبیله به بندگی گرفته شوند که آن‌ها هم پس از ازدواج محمد با جویریه آزاد گشتند. در اسلام، همچنین بندگان به ارث نمی‌رسیدند و پس از مرگ مولایشان آزاد می‌شدند.

نظر معاصرین
برده‌داری در اسلام از موضوعات چالش برانگیز دین اسلام است. اگرچه امروزه برده‌داری در دید عرف امری مذموم و ناپسند بوده و از ضوابط حتمی حقوق بشر به شمار می‌رود، ولی همچنان اکثریت روحانیون مسلمان معاصر نسبت به این پدیده سکوت اختیار نموده و حتی گروهی از ایشان، به صراحت از برده‌داری دفاع می‌کنند. برای مثال آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی می‌فرمایند:«مساله بردگی فی‌الجمله در اسلام پذیرفته شده‌است و ما از آن دفاع می‌کنیم»

متقابلا گروهی دیگر از روحانیون معاصر مانند آیت‌الله سیدمحمدحسین طباطبائی و آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، تنها طریق معتبر بردگی را اسارت کفار حربی در جهاد می‌دانند و چنین بردگی‌ای را به لحاظ غیبت فعلی امام زمان، عملا منتفی می‌دانند. آیت‌الله میرزا ابوالحسن شعرانی می‌گوید:«بندگی در شریعت اسلام مجاز است. اما منحصر به آنکه در جهاد شرعی از کفار اسیر بگیرند و در این زمان که امام علیه‌السلام غایب است، موضوع بندگی فعلا منتفی است»

حقوق بردگان

اسلام برای بردگان حقوق خاصی قائل شده‌است. براساس تعالیم دین اسلام، مسلمانی نمی‌تواند بیش از حد معین از برده خود کار بکشد. همچنین مسلمانان نمی‌توانند از برده زمین گیر و جزامی کار بکشد. اگر کسی به برده خود جنایت فجیعی وارد کرد دیگر نمی‌تواند از او بهره ببرد. اما کامجویی و بهره گیری جنسی از آنان مجاز بوده‌است.
 

   براساس روایات موجود، رضا امام هشتم شیعیان، با بردگان خود بر سر یک سفره غذا می‌خورد

   براساس روایات موجود، روزی علی به برده خود دستور داد که دو لباس، یکی به قیمت دو درهم و دیگری به قیمت یک درهم بخرد. برده خرید و به علی داد. علی لباس دو درهمی را به برده داد و لباس یک درهمی را برای خود برداشت. وقتی قنبر (برده علی) از علت این کار سوال کرد و علی گفت: «من سنی را گذرنده‌ام و همین لباس برای من کافی است، ولی تو جوانی و احتیاج به لباس بهتر داری»

در روایتی از رضا چنین آمده: «هر گاه کسی برده‌ای را آزاد کرد که چاره این دارد، بر اوست که آن برده آزاد شده را تکفل کند ا به حد بی نیازی برساند. و امیر المؤمنین چنین می‌کرد»

  و نیز از محمد نقل شده که درباره بردگان گفته :«از همان چیزی که می‌خورید به بردگان خود هم بخورانید و از آنچه می‌پوشید به بردگانتان هم بپوشانید»
آزاد کردن بردگان (عتق)

گرچه اسلام اصل رقیت و بردگی را با شرایط و خصوصیات آن امضا کرده‌است، ولی بعد از رسیدن به اهداف خود هرگز رضایت به نگه داری آنان در بندگی را نداده‌است و به همین دلیل وسایل آزادی آنان را به هر نحو ممکن و به وسایل گوناگون فراهم ساخته‌است که برخی از آنان قهری ست و برخی اختیاری؛ برخی به اختیار موالی و صاحبان برده‌است و برخی دیر نیز در اختیار بردان.

فقهای اسلامی در کتاب‌های خود به تبع آیات و روایات بابی را تحت عنوان «کتاب العتق» باز کرده و احکام آن را به طور مفصل آورده‌اند، در حالی که برای رقیت و برده گیری کتاب مستقلی نیاورده‌اند.

برخی از قوانینی که سلام برای آزادی بردگان قرار داده‌است:
    قانون عتق به عنوان صدقه: طبق این قانون، آزادی بنده در راه خدا عنوان صدقه بر خود گرفته و بر آن ثواب متفرع شده‌است. رسول خدا فرمود: «هر کس برده مؤمنی را آزاد کند این عملش باعث آزادی او از آتش جهنم خواهد شد».

  قانون عتق به عنوان کفاره: طبق این قانون، خداوند کسانی که با برخی تکالیف او مخالفت عملی کردند، مجازات دنیوی آن را آزاد کردن بنده به نحو تعیین یا تخییر قرار داده‌است.

    قانون عتق بعد از خدمت: مطاق این قانون اگر بنده مؤمنی بعد از هفت سال به مولای خود خدمت کرد آزاد خواهد شد.
   قانون عتق با بیماری خاص: طبق این قانون (که از اسباب آزادی قهری است) اگر بنده به امراضی از قبیل زمین گیر شدن و جزام و کوری مبتلا شود خود به خود ازاد می‌شود.

   قانون تدبیر:مطابق این قانون اگر کسی به برده خود بگوید: تو بعد از مرگ من آزادی، بعد ازمرگ مولی (مالکش) این بنده آزاد است.

   قانون کتابت: طبق این قانون اگر بنده با مولایش قرار ببندد که اگر فلان مبلغ را برای او حاضر کند آزاد شود مولا باید به این عهد خود وفا کند.

   قانون سرایت: طبق این قانون اگر چند نفر در یک برده با هم شریک باشند و یکی از ریکان سهم خود را از این برده آزاد کند، سهم‌های دیگر نیز آزاد خواهد شد و این آزادی از اسباب قهری است.

   قانون تنکیل: مطابق این قانون اگر کسی «جنایت فجیعی» نسبت به برده خود انجام دهد؛ مثل اینکه بینی، دو گوش، یا دو لب او را ببرد، این بنده خود به خود آزاد می‌شود.
 
پيشينه تاريخي مراسم حج

از آنجا که حج آييني الهي و معنوي است و تشريع آن به خاطر رشد روح و کمال نفس و پرورش اخلاق و عمل انسان صورت گرفته، بايد پيشينه  تاريخي آن را در عرصه گاه معارف اسلامي و مسائل معنوي و روايات و احاديث نوراني جستجو کرد.

 ابوبصير از حضرت صادق(ع) نقل کرده که فرمود:

ان آدم هو الذي بني البيت، و وضع اساسه، و اول من کساه الشعر و اول من حج اليه(۱)

محققا بناي کعبه و پايه گذاري بيت، به دست حضرت آدم انجام گرفت و او نخستين کسي است که بر کعبه جامه پوشانيد و نيز نخستين انساني است که مراسم حج را بجاي آورد.

 زمان مراسم، بنا به روايت فضل بن شاذان نيشابوري از حضرت رضا(ع)، ماه با برکت ذوالحجه بوده است؛ ماهي که پيش از آدم، فرشتگان الهي به طواف بيت برخاستند و به انجام مراسم معنوي حج موفق شدند.

انبياي الهي؛ بخصوص آدم، نوح، ابراهيم، موسي، عيسي(ع) و رسول با عظمت اسلام(ص) و ديگر انبياي حق، در همين وقت به اداي مراسم اقدام کردند و چنين زمان با عظمتي براي انجام حج تا روز قيامت، به عنوان سنت حتمي از جانب حق براي بني آدم اعلام شد.(۲)

 حضرت صادق(ع)فرمود:

 همه ي مناسک حج؛ اعم از طواف، نماز، عرفات، مشعر، منا، رمي، قرباني و حلق را فرشته ي وحي ( جبرئيل) ، از جانب خداوند مهربان به آدم تعليم داد و به عنوان دليل و راهنما، تمام مراسم حج را همراه با آدم بجاي آورد.(۳)

 

فرزندان مومن آدم، تا زمان حضرت نوح، چون براي حج مستطيع مي شدند، به اداي مناسک مي شتافتند و مراسم حج را همچون پدر بزرگوار خود به جاي مي آوردند.

امت نوح به خاطر کفران و ناسپاسي و مخالفت با اوامر و نواهي حق، با حملات سهمگين طوفان برخاسته از آبي که تمام منطقه را گرفته بود، به هلاکت رسيدند. نوح(ع) با عده اي اندک از مردم مومن از کشتي پياده شدند و قبل از اسقرار در محلي معين براي ادامه حيات، به مدت يک هفته به امر حق به طواف خانه خدا پرداختند.(۴)

مناسک حج در زمان حضرت هود و صالح(ع) و آنان که مومن به آن دو رسول حق بودند، بمانند زمان آدم و نوح(ع) برگزار مي شد.

از روايات و احاديث و منابع تاريخي چنين بر مي آيد که گذشت زمان و هجوم حوادث و بي توجهي مردم، باعث ويراني کعبه و تعطيل مناسک شد، تا خداوند عزيز ابراهيم و اسماعيل(ع) را ماور بناي کعبه و نصب حجرالاسود و اداي مناسک و دعوت مردم جهان به حج نمود.(۵)

حضرت رضا(ع) در روايتي از حج خضر و الياس(ع) به همان طريقي که مردم مومن حج به جا مي آورند خبر مي دهد.(۶)

امام ششم(ع)نيز به حج داود و سليمان و عيسي بن مريم(ع) اشاره مي کند .

با توجه به رواياني که در پيش اشاره شد، بايد گفت پيشينه تاريخي مراسم حج، ريشه در حيات ديني و معنوي آدم و انبياي الهي(ع) دارد و در ميان اقوام و ملل و جوامع و امم، آنان که مومن به نبوت بودند اين مراسم را در جهت اقتداي به انبياء انجام مي دادند و کيفيت آنان همان برنامه پيامبران بود.

اين معنا را نيز نبايد از نظر دور داشت که هرگاه حاکميت نبوت به خاطر دوري مردم از انبيا و تسلط زورمداران بر مردم، ضعيف مي شد، روساي قبايل يا حاکمان ظلم پيشه برگزاري مراسم را، به صورتي که مي خواستند جهت مي دادند و در آيين حج به اقتضاي هواي نفس خود کم و زياد ايجاد مي کردند و يا برنامه هايي را که رنگ و بوي الهي نداشت به مراسم مي افزودند و از اين رهگذر از زحمات مردم و انجام مناسک سوء استفاده مي کردند!

 

حکمت تشريع مناسک حج

آدمي به واقعيات معنوي و حقايق روحي و برنامه هاي عالي اخلاقي و تبادل افکار و بيان دردهاي باطني و ظاهري خود و يافتن راه حل مشکلات فردي، اجتماعي، سياسي، مادي و معنوي خويش، نياز شديد و احتياج مبرم دارد.

تحقيق آنچه که بدان نيازمند است، ممکن است در شهر و ديارش و در ميان جامعه محدود و کوچکش صورت نگيرد بنابراين جايي و جمعيتي را – به طور فطري و طبيعي- که به خواسته ها و آرمانهايش برسد و آنچه را که نسبت به آن احساس خلأ مي کند به دست آورد.

خداوند مهربان مناسک و مراسم حج را در جايگاهي معين و در شهري معلوم و در زماني محدود بر اهل تمکن فرض کرد تا به دور از حدود جغرافيا و مرز و رنگ و شکل و مليت و قوم در آن زمان معين و در شهر  مکه، و بر محور کعبه، و برحول مناسک گرد آيند و از هدايت حق جهت زدودن آلودگيها از باطن خويش و آراسته شدن به حسنات و دور شدن از سيئات و بديها و شناخت يکديگر و تبادل افکار و حل مشکلات سياسي و مادي امت اسلام و متحد شدن عليه هواي نفس و شياطين دروني و بروني و مستکبران از خدا بي خبر، و اصلاح ظاهر و باطن خويش، و به چنگ آوردن خير دنيا و آخرت بهره مند شوند.

معنويت و نورانيت مراسم حج دورنمايي از عظمت و جلال و جبروت صاحب کعبه و خالق هستي است. زائران اگر شرايط واقعي حج را در مناسک خود تحقيق دهند، به عظمتي ما فوق تمام عظمت ها و جلالي ما فوق تمام جلالت ها مي رسند. تشريع اين مراسم به خاطر اين است که حاجي با اداي مناسک تمام کمبودهاي فکري و روحي و اخلاقي و ايماني ، و همه حاجيان تمام خلأهاي اجتماعي و سياسي دنياي اسلام را پس از بازگشت به وطن جبران نمايند.

کعبه و مناسک آن براي جهت دادن موجوديت جامعه به سوي حضرت حق است.

حکمت تشريع مناسک به خاطر اين است که مردم دل از غير حق رها کنند و نفس از رذائل پاک سازند. و لباس هوا از هويت وجود در آورند، و خويشتن خويش را به حق متصل کنند و باطن را حريم حکومت الله گردانند و به خاطر جلب خوشنودي حق، با صدق و اخلاص قدم بردارند، و زمينه طرد طاغوتهاي زمان را از عرصه گاه حيات مادي و معنوي خود فراهم آورند.

تشريع اين مراسم براي اين است که انسان خود را از قيود شيطان برهاند و ذمه خويش را از حقوق مردم آزاد سازد و اموال خود را از حق الله و حق الناس پاک کند، و زمينه خشوع و خوف و خشيت و اخلاص و عشق و محبت و مهر و رافت را در قلب خود فراهم آورد و باطن را از رذائل بشويد. و ظاهر را به عمل صالح بيارايد، و براي هميشه از حرکات شيطاني و امور باطل بپرهيزد.

 

وجوه اشتراک حج با عبادتهاي ديگر

عبادت از آن جهت بر انسان واجب گشته است که در تمام شؤون زندگي ، از بند شهوات حرام، اميال و غرائز بدون محاسبه و هواي نفس و شيطانهاي دروني و بروني آزاد باشد.

آثار مادي و معنوي، ظاهري و باطني عبادات در حدي است که درک آن کاري است بس مشکل و فهم آن بسيار سخت و دشوار.

سود عبادات و نتائج تکاليف و ثمرات انجام مسئوليت ها بدون ترديد به گستردگي حيات دنيا و آخرت انسان است.

عبادت محدوديتي آسماني ، قيدي معنوي و بندي روحي است که انسان را از هر حرامي حفظ مي کند و در مقابل خزي دنيا و عذاب آخرت مصونيت مي بخشد و در يک کلمه عبادت محدوديت مصونيت زا است.

بنابراين بين حج و ديگر عبادات وجوه مشترکي از قبيل: تسليم بودن در برابر حق، اصلاح نيت، اصلاح عمل و اخلاق، کسب وقار و ادب، کرامت و انسانيت، تامين خير دنيا و آخرت، جلب رضاي حق، به دست آوردن مصونيت از خزي دنيا و عذاب آخرت، تبديل شدن انسان به منبع خير و برکت وجود دارد.

حج در روان انسان نيرويي ايجاد مي کند که تا زنده است در پنهان و آشکار براي سالم ماندن از زشتي ها نگهبان خواهد بود و اين همان فيض الهي است که از برکت اين معراج نصيب انسان مي شود.

قاصد حج هنگامي که آماده خروج از وطن مي شود اگر به مقصود و رفعت شأنش دانا باشد، و آن را چنانکه سزاوار است دريابد و به نور الهي و کمک بصيرت به آن نظر اندازد، و خواسته او اين باشد که آن راه را طبق هدايت حضرت حق طي نمايد دل او متوجه عالم ديگري خواهد شد، و از ظواهر ناپايدار به حقايقي ثابت و استوار بينا خواهد شد.

در آن هنگام است که خواهان بي نيازي و توانايي خود مي گردد نه آنچه تاکنون طالب بوده  است. و مهياي آن مي شود که همه  خواهش ها و تاريکي هاي طبيعت را از خود پاک سازد.

اين نخستين انديشه است که قاصد حج احساس مي کند؛ يعني تاثير آن حقيقت ملکوتي را در شناسايي مقام نفس انساني و برتري روح را از بستگي به ظواهر زندگي مادي.

هنگامي که حاضر در ميقات شد و غسل کرد و به لباس احرام درآمد، درون او از جلال آن انديشه هاي پاک و ملکاتي که در نفس او پيدا شده پرگشته و زندگي و همه  شؤون فريب دهنده آن را از خود دور مي سازد.

در آنجا خود را به حساب نمي آورد ، مگر فردي از لشگريان حق، که آنان را دعوت کرده و او به توفيق حضرت محبوب موفق به اجابت شده است!
هنگاميکه حاجي پوشش و کيفيت خود را تغيير داد و خواري موقف و بي چارگي خود را آشکار نمود، برخود لازم مي داند که دلش پاک و کردارش پاکيزه، و گفتارش صادقانه و بي آلايش باشد و کسي را از خود نرنجاند و براي  خوشنودي حق از روي صفا و حقيقت از خود بگذرد و هستي خويش را از هر نوع آلودگي و آميختگي به اغراض دور بدارد و هويت خود را متوجه حضرت رب العزه سازد.

در نتيجه هنگامي که عملش را به پايان برد نور معرفت دلش را ربوده و روشن ساخته و گوشه هاي قلب او از همه رخنه هاي ريز و باريک شرک و کفر پاک شده و فايده عملش در همه قواي وجودي او و سپاهيان و دسته هاي مددکار آنها سرايت نموده، همه را تسليم حق و در راهي که خداوند مقرر فرموده پشتيبان يکديگر و همدست و هم آهنگ و يگانه و خرسند مي بيند.

نفس او تبديل به روح الهي شده، و گمان و انديشه هاي بي جايش به تعقل تغيير مي يابد و دانش هاي بي حقيقت او را حکمت و برهان جايگزين مي شود و سرانجام صفات زشتش نيکو و پسنديده مي گردد و شهوات او عفت و پاکدامني ، و خشم او بردباري و عزم برکارهاي خير، و لذت شخصي او دوستي و محبت ، و نوميدي او را خير و رحمت خداوندي ، اميدواري و ناسپاسي او نعمت حق را سپاسگزاري و آز و طمعش توکل بر خدا، و توانايي و قدرتش مهرباني، و حماقت او فهم و زيرکي، و بي پروايي و رسوايي او طريق نيکي و پرستش خداوندي ، و خود خواهي او فروتني و نرمي و بيهوده گويي او خاموشي ، و برتري طلبي و گردنکشي او تسليم بودن، و از هر گزندي پاک شدن و  فضائل ديگر، که نتيجه و اثر حج است.

اين معنا را به عبارتي ديگر بدين صورت مي توان ترسيم کرد:
انسان جامع همه استعدادهاست؛ قواي روحاني و ملکوتي در وجود آدمي، به حدي است که مي تواند انسان را به عالي ترين مدارج کمال برساند.
ظرف حرکت به سوي کمالات و مدارج عرشي، خانه  دنياست و بودن در دنيا لازمه اش داشتن جسم و تبعات آن؛ از قبيل غريزه  خوردن، آشاميدن، انس،  اجتماعي بودن و شهوات است.

اگر راه شکم و ديگر غرائز بدون حد و مرز باز باشد، انسان به تدريج برده  اميال و غرائز و شهوات خود مي گردد و در نتيجه به چاهي از فساد و افساد سقوط مي کند که نجاتش بسي مشکل خواهد بود.

راه مقيد کردن غرائز و اميال و شهوات و خواسته هاي بي حد و مرز، که تاکنون بسياري از ملت ها را دچار هلاکت ابدي کرده ، فقط و فقط عبادت است، آنهم عبادتي هماهنگ با قرآن و راهنماييهاي امام معصوم.

بينايان راه فرموده اند: آگاه باش که مقصود اصلي از آفرينش انسان شناخت خداوند و رسيدن به عشق و محبت او و برقراري انس با حضرت حق است.
رسيدن به اين مقام والا موقوف است بر صفاي نفس و تجرد آن از شوائب شيطاني و مادي. هر اندازه که صفاي نفس بيشتر و وارستگي آن شديدتر باشد، انس و علاقه نسبت به حق افزونتر خواهد بود.

بديهي است که صفاي نفس و تجرد آن، منوط است به پيراستگي از شهوات  نفساني و اجتناب از لذتهاي حرام و آرزوهاي پست و عدم تعلق به مال و منال دنيوي.
زيرا همه  اينها در صورتي که خارج از حدود شرع باشند، موانعي هستند که انسان را از معارف الهي و نفخات قدسي باز مي دارد و هيچ چيز روح انساني را از نزديک شدن به عالم قدس مانع نمي گردد، مگر آنچه به نام مشتهيات نفساني ناميده شده؛ از قبيل غرائز حيواني و ناستوده هاي اخلاقي و کردارهاي شيطاني .

 

و هم چنان که ظرف تا هنگامي که از آب پر مي باشد، ورود هوا به داخل آن امکان ندارد، نفوس انساني نيز تا خالي و وارسته از صفات و ملکات نکوهيده نباشد نور الهي چنانکه شايسته است قلوب آنان را روشن نخواهد کرد.

نفوس به هر نسبت که از اين پليديها پاک شوند، انوار حقيقت بر دل آنان اشراق بيشتري يافته و بخشش هاي يزداني بر آنها روي آور مي شود.
به عکس نفوسي که به غير حق اشتغال  دارند معرفت و شناسايي پروردگار و حلاوت و دوستي و انس با او در دل آنها جاي نخواهد گرفت و به هر اندازه که تجرد نفس کمال يابد ايمان و يقين بيشتر مي شود و صفات و فضائل کم نظير در او جلوه مي نمايد و بلندي نفس انساني در آن مرحله از صفا و تجرد در حدي است که آنچه را از عالم کمال الهي بخواهد بر او فرود آيد.
بدين جهت عبادات که به منزله نردبان ترقي و راه وصول به کمالات و مراتب عالي است، از جانب حضرت حق تشريع شده است.

پاره اي از عبادات، عبارت از انفاق مال و بخشيدن آن است که باعث انقطاع انسان از آزمندي به دنياست؛ مانند زکات و خمس و صدقات. اين انقطاع همان علت غايي تشريع انفاق است که به اصطلاح دانشمندان غرض از تشريع ناميده مي شود، اگر چه بهره بردن پاره اي از مردم بر آن مترتب است.

بعضي از آنها خودداري و اجتناب از شهوات و لذات است؛ مانند روزه. و پاره اي از آنها به منظور پرداختن دل به ياد خداوند متعال و توبه به سوي او، توام با حرکات خاص گوناگون جسمي است؛ مانند نماز.
بايد دانست که معرفت حاصله از فکر و نور خلقت يا معرفتي که از به کار بردن قواعد منطقي حاصل مي گردد، در حصول آنچه گفته شد، از دوستي و انس با خداوند کافي نيست و اگر به اينها توجه و انس به خداوند و دوستي او حاصل شود، سست بوده و پايدار نمي باشد.

اما آثار کامل و شايسته اي که در نفس از مداومت و پيوستگي برآن اعمال حاصل مي شود ثابت و استوار خواهد بود. چه همانا ميان نفس و بدن رابطه اي قوي است و فعل و انفعالات آنها در يکديگر موثر واقع مي  شود.

آيا هنگامي که عضوي را جراحتي برسد، روان آدمي از جراحت متألم نمي شود؟

و بالعکس در مواقع هيجانات روحي و اضطرابهاي رواني، که در نتيچه  عوامل مختلفي از قبيل مرگ عزيزان يا کارهاي وحشت زا به انسان روي مي آورد، نمي بيند که اعضاي بدن نيز متأثر شده و قطعه گوشت ميان پهلو و کتف به لرزه مي آيد؟

و به عبارت ديگر، عکس العمل خود را به صورت رعشه دست و پا يا پريدگي رنگ رخسار و غيره نشان مي دهد؟

بنابراين همانطور که قبلاً اشاره گرديد، مقصود از وضع و تشريع عبادات اين است که انسان به آن وسيله مدارج کمال را قدم به قدم بپيمايد و به صفات ملکوتي آراسته شود.

آنچه مسلم است اين است که صورت ظاهري هر عبادتي نقش و اثر مطلوبي در روح ايجاد کرده، به موازات عبادات عضوي و اعمال جوارحي، آثار بسيار نيکويي در تنوير و اصلاحات نفسي از خود به جاي مي گذارد؛ چنانکه در حس درک مي کنيم، طهارت ظاهري در پاکي و روشني نفس تاثير دارد؛ مثلاً هنگامي که وضو مي سازيم و به وسيله اين عمل به طهارت ظاهري مي پردازيم، در خاتمه  اين عمل عبادي نوعي حالت  صفا و انبساط در روان خود احساس مي کنيم که اين حالت قبل از انجام وضو در ما نبود، و علت آن همانطور که بيان شد راز بستگي ميان روان و تن است و گرنه ظاهر بدن از عالم محسوس و روح – نظر به اصل فطرتش – از عالم ملکوت است و موقعيت آن در اين بدن؛ مانند کسي است که از موطن اصلي خويش دور گشته و غريب افتاده است. بنابراين همچنان که از معارف نفسي آثاري به بدن فرود آيد، از اعمال جوارحي هم انواري به سوي روح بالا مي رود.

خرید بهترین فلزیاب های دنیا 09013545415


برچسب‌ها: انواع ازدواج در زمان جاهلیت پیش از اسلام ازدواج ایران باستان باستان شناسی

تاريخ : 10 / 11 / 1395 | | نویسنده : کوروش |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 1251 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب تریلر فیلم
  • وب ساح
  • وب احسان
  • وب باشگاه خبرنگاران